با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
نام رمان: ماموریت عاشقانه اسمی که نویسنده برای رمان انتخاب کرده. اولین چیزی که به نظر میرسه املاء اشتباه کلمه مأموریت هست و متاسفانه نام رمان تکراری هست و دو تا نویسندهی دیگه با این اسم رمان نوشتند.
کلمه ی مأموریت رو به ژانر پلیسی ربط دادند و عاشقی رو به ژانر عاشقانه. در کل یکم اسم تکراری هست. هیچ جذابیتی نداره و اصلا خواننده رو جذب نمیکنه. اسم رمان نشون میده که چهطور رمانه، خوبه؟ بده؟ و فلان. اگه اسم رمان جذ***اب و گیرا نباشه مطمئنن کسی سمت اون رمان نمیره.
جلد: متأسفانه فاقد جلد.
خلاصه: اسم شخصیتهای رمان توی خلاصه نباید لو داده بشن، که متأسفانه لو داده شد. از خلاصه میشه فهمید که رمان کلیشهایه(لج و لجبازی دختر و پسر، مأموریت و...) میتونست خیلی بهتره گفته بشه.
خلاصه باید کوتاه مفید و کنجکاو کننده باشه که اصلا نبود.
ژانر: ژانر عاشقانه اجتماعی و پلیسی هستش.
تا اینجای داستان ما متوجه شدیم بین شخصیت ها یه را**بطه عاشقانه ای وجود داره اما چیزی از ژانر اجتماعی دستگیرمون نشد.
بحث با دوستا کلکل کردن، بیرون رفتن و... بیانگر ژانر اجتماعی کافه نویسندگان نیست و حالا به این اشاره نمیکنم که ما چیزی با عنوان ژانر پلیسی نداریم! استفاده کردنش در داستان چندان متداول نیست. تا اینجای رمان با وارد شدن پلیس داستان یعنی رادوین ما متوجه ارتباط شغل این شخصیت با ژانر شدیم و میشه حدس زد با ایجاد را**بطهی عاشقانه بین رادوین و سارا ژانر عاشقانه هم تایید میشه اما تنها چیزی که من ندیدم ژانر اجتماعیه!
صرفاً ارتباط بین چند تا دوست و بیرون رفتنشون ژانر اجتماعی حساب نمیشه!
مقدمه: از لحاظ اندازه متن مناسب بود، نه بلند و نه کوتاه
اما غلط املایی و نبود نگارش درست وجود داره. نویسنده طبق ژانر قالب متن عاشقانه نوشته ولی اثری از ژانر پلیسی درش نیست.
آغاز: اغاز رمان با تماس تلفنی بین مهشید و سارا شروع میشه. متاسفانه باز شاهد غلط های املایی هستیم و عبن همهی شخصیت های دختر تو رمان های مختلف سارا یه دختر پولداره که فراری سفید داره!
علاوه بر غلط های املایی نکات نگارشی مثل نیم فاصله، تنوین یا علائم نگارشی اصلاً استفاده نشده.
وقتی سارا میخواد یه دختری رو از خودکشی منصرف بکنه به دوست پسر طرف زنگ میزنه، مسلما تو این شرایط با خانواده طرف تماس میگیرند. وقتی دوس پسر اون دختر میاد هم رو بغ***ل میکنند، جلوی اون همه پلیس با توجه به قوانین کشور ما یکم به دور از باوره!
سیر: سیر داستان تقریبا کنده، بیشتر کل کل سارا با رادوین هست و تازه وارد ماجرا پلیسی داستان شدیم که البته یکم گنگ بود. دختر ۲۳ ساله ای که روانپزشکه و سرهنگه یکم با عقل جور در نمیاد.در انتها بسیار تند میشه. به طوری که من به عنوان یه مخاطب متوجه نشدم چی به چیه. چه طور سارا و دوستش پلیس بودن اصلا چه اتفاقی افتاد؟
توصیف چهره: نکتۀ اول اینکه اینجور توصیف کردن اشتباست.(چشم و ابرو مشکی، دماغ متناسب و...) توصیف چهره نباید سریع و واضح بیان بشه. باید غیر مستقیم باشه...
مثال:
1.اخمی میان ابروهای پرپشت مشکی رنگ نشست.
2.ل**های باریکش را تر کرد.
3.چشمان سبز رنگش غرق در اشک بود.
توصیف چهره خوب بود اما تو این قسمت هم شاهد کلیشه های داستان های فانتزی بودیم.
شخصیت های زیبا و جذاب!
توصیف مکان: تا حدودی خوب بود، میشه گفت چیزهایی که باید رو خواننده فهمید.
توصیف حالات: زیاد قوی عمل نشده و فقط متوجه شدیم سر همدیگه جیغ میزنند. مثلا وقتی دونفر باهم دعوا میکنند و حالا پسر ماجرا عاشق شده یکم باید رفتارشون عوض شه باهم!
عواطف و احساسات: شدت ضعف در این قسمت باعث میشه تا هیچ احساسی از رمان منتقل نشه؛ از یه طرف مغرور بودن شخصیت ها خوب نوشته شده ولی باز شیطنت یه دختر به کل کل با پسر یا لجبازی با دوست هاش نیست!
شخصیت پردازی: چیز زیادی از شخصیتها متوجه نشدم جز اینکه همه مغرور، خشک و سرد هستن. و اشتباه اکثر نویسندهها همینه که خشصیتهایی خلق میکنن که تکراری هستن. برای شخصیت پردازی باید چند نکته رو به یاد داشته باشیم:
1.شخصیت باید ثابت قدم باشه کنش ها و واکنشهاش بر پایه شخصیتش باشه، قابل باور و در تمام طول داستان بر پایه شخصیتش تغییر نکنه مگه با دلیل.
2. شخصیت باید برای هر کاری که انجام میده دلیل و انگیزه داشته باشه، برای هر تغییر باید دلیل داشته باشه.
3.شخصیت باید حقیقی و قابل باور باشه. نباید مطلقا سفید یا سیاه باشه.
شخصیتهای زیادی همین اول رمان وارد شدن و کمی خواننده رو گیج کردن.
اینکه گفته شیطونه، عاشق کلکل و فلان اینا بیانگر شخصیت اون دختر نیست.
تیپ با شخصیت کاملا متفاوته که بازم بیشتر نویسندهها این دو مورد رو با هم اشتباه میگیرن.
شخصیت ها تقریبا تکراری هستند، دختر شیطونی که بیشتر وقتش رو با کل کل میگذرونه و البته این سلیقه ای و نمیشه نویسنده رو قضاوت کرد. رادوین هم یه مرد مغروره که از قضا پلیس هم هست ولی خیلی زود به عشقش نسبت به سارا اعتراف کرد. اصولاً مردهایی که انقدر مغرور هستند سریع ادعای عاشقی نمیکنند. تعداد شخصیت ها خیلی زیاده و با اینکه جزو دستهی شخصیت های اصلی نیستند خیلی زود وارد داستان میشوند. به نظر من اگه کم کم وارد داستان میشند جذ***اب تر میبود! شخصیت شهاب که کم بهش اشاره شده و صبا که خواهر شهابه توی پارت اول بود و بهتربود نویسنده بگه که این شانسی بوده یا از قبل برنامه ریزی شده تا سارا طرح دوستی با صبا بریزه!
دیالوگ و مونولوگ: دیالوگها بلند، بیهدف و حوصله سربر. مونولوگها خسته کننده و بیمحتوا. رمان به شدت دیالوگ محور بود. کلش بر اساس دیالوگ بنا شده بود و این اشباهه.
مونولوگ ها خیلی کم بودن و دیالوگ ها خیلی زیاد و البته بی محتوا
کل کل
کل کل
و کل کل
واقعا این نوع نوشتن مخاطب از تمامی سنین رو جذب نمیکنه. شما به عنوان یه نویسنده باید تمامی سنین رو در نظر بگیرید نه فقط مخاطب های نوجوان! چرا وقتی میتونید تمامی سنین رو جذب کنید فقط دنبال مخاطب های نوجوان باشید!
اضافه شدن مونولوگ هم به نظر به جذابیت داستان اضافه میکنه، پس بیشتر از احساسات استفاده بکنید
بهتره کمی از دیالوگ های درست استفاده کنند و مونولوگ های خوب و احساسی.
بافت و زاویه دید: زاویه دید در صورتی قابل تغییره که درست و به جا باشه نه اینکه بخواد چیزهای بیمورد و بیهدف رو بگه. زمانی میشه تغییر راوی داد که بخواد چیز جدیدی گفته بشه. وقتی تغییر روای انجام میشه، نوشتن اسم شخصی که قراره روایت کنه کاملا غلطه، باید خواننده با خوندن روایت بفهمه که چه کسی داره روایت میکنه. اگه تغییر روای داد، به جای نوشتن اسم اشخاص باید از سه ستاره استفاده بشه.(***)
بافت متن ها هم ثبات خاصی ندارن و این نشونه بی تجربگی و البته بی حوصلگی نویسندهست.
اشکالات نگارشی: متاسفانه خیلی زیاد بودن و این نشون از عدم ویرایش نویسنده در هنگام پارت گذاری هست.
شطیتنت
موقیت
ماله چیه؟
در اتاق وا شد.
و...
اشکالاتی که حتما باید ویرایش بشن.
علائم نگارشی: وقتی خودِ سایت گوشه پارتها شماره گذاری میکنه نیازی به شماره گذاری مجدد نیست.
نیم فاصله ها اصلاً رعایت نشده. انتهای دیالوگ ها باید با علائم نگارشی بسته باشه. وقتی دیالوگ سوالی یا احساسی هست باید از ؟، ! استفاده بشه. شکسته نویسی زیاده و تنوین هم رعایت نشده. برای کلمات جمع یا فعل حتما باید نیم فاصله رعایت بشه. علامت دیالوگ خط تیره هست نه دایره.
-چی شده؟
-هیچی.
ایده: من احتمال ابن رو میدم این اولین رمان نویسنده عزیز من هست و خیلی کار داره تا به یه رمان پخته تبدیل بشه و با ویرایش درست و حسابی روند داستان برای خواننده جذاب تر میشه. متاسفانه ایده رمان تکراری بود و شاهد هیچ تحریر خاصی نیستیم به طوری که وقتی شروع به خوندن میکنیم انگار آرشیو کلی رمان هایی در این سبک جلومون قرار داره از هر رمان یه تیکه و این نمیتونه نشانه یه ایده خوب باشه!
پی رنگ: متاسفانه دیالوگ محور بودن رمان این ذهنیت رو منتقل میکنه رمان از هیچ پی رنگ استواری برخوردار نیست؛ تنها چیزی که به چشم میخوره کلکل و وقایع ناملموس هست.
تم و محتوا: ژانر عاشقانه در تم داستان بیش از اندازه مشخصه که باورپذیری رو هم دچار اختلال کرده. برخلاف ژانر اجتماعی که اصلا در رمان دیده نمیشه. در کل محتوای داستان برگرفته از داستان هایی هست که در گذشته خونده شده و حالا به رشته تحریر در اومده.
باور پذیری: یکی از ضعیف ترین بخش رمان باور پذیریه! دختر ۲۳ ساله ای که روان پزشک هست و سرهنگه!
تازه یه فراری زیر پاشه ! حالا تنهایی زندگی کردنش رو من اصلا واردش نمیشم. چهطور ممکنه کسی تو سن بیست و سه سالگی هم سرهنگ باشه و هم دکتر روانشناس؟ هرچند هم نابغه باشه و جهشی زده باشه بازم غیر ممکنه. درجه نظامی که نقل و نبات نیست همینجور بدن و برن، اونم چی؟ درجه سرهنگی! اگه از سن 17 سالگی هم وارد نظام شده، چندسال که باید دانشکده علوم نظامی درس بخونه و بعد وارد نیرو انتظامی بشه...اونوقت چطور ممکنه خیلی سریع درجههای ستوان سوم، دوم، اول. سروان سوم، دوم، اول. سرگرد سوم، دوم، اول گرفته و به درجه سرهنگی رسیده باشه؟
یه ذره تحقیق برای تقویت ایده داستان لازمه.
کلیشه کلیشه کلیشه
تکرار تکرار تکرار
آرزوهای رنگارنگی که به قلم کشیده شدن.
متاسفانه این نوع نوشتن اصلا قابل باور نیست. نوشته هیچ شبهاتی به دنیای واقعی نداره.
امیدواریم نقدما کمکی به عالیتر شدن قلم شما نویسندۀ عزیز بکنه.
|تیم نقد|