تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد ‌شورای رمان صادق| زهره کاربر انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,906
11,206
168
مرگ برگشته
وضعیت پروفایل
Livin La Vida Broka
45815_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png

با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @Neko و @hadis hpf

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,906
11,206
168
مرگ برگشته
وضعیت پروفایل
Livin La Vida Broka
1616080221348.png

نام رمان : صادق
نام نویسنده:زهره.ر
ژانر: عاشقانه _ اجتماعی
صادق پسری‌ست که مردانگی و متانت از چهره‌اش پیداست با قلبی مملو از محبت و احساس اما کم پیش می‌آید که احساسش را بروز دهد و همین خصلت او گاهی موجب دردسرش می‌شود. او با ورود زود هنگامش به زندگی زهره، نوه‌ی خاله‌اش، طوفانی به راه می‌اندازد در وجود او که تمام دخترانه‌هایش را پشت غرور سر به فلک کشیده‌اش پنهان کرده و دختری بی احساس با چشمانی یاغی می‌شود.
اما دست تقدیر به کمک چشمان عجیب و نیرومند صادق، سرنوشتی را برایشان رقم می‌زند که ماورای افکار و خواسته‌های دخترک یاغی‌ست. سرنوشتی شیرین، که در پس کینه‌ها و رنج‌ها رخ می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,906
11,206
168
مرگ برگشته
وضعیت پروفایل
Livin La Vida Broka
عنوان رمان:
نویسنده نام یکی از شخصیت‌های اصلیِ رمان را به عنوان نامِ رمان خود گذاشته، خب چنین انتخابی کمی کلیشه به همراه دارد و جذابیتِ رمان را کاهش می‌دهد و به نوعی نیمی از هویتِ رمان در همان ابتدا فاش شده و ممکن است خواننده کمتر جذب آن شود. اسم‌های گنگ و جذاب ذهن خوانند را به چالش می‌کشد و به نوعی کنجکاو می‌کند تا جذبِ رمان شوند. اسم رمان اولین و مهمترین راه برای جذب مخاطب است. نویسنده از اسم صادق استفاده کرده بود که به معنی راستگو است. استفاده از اسم های رایج در جامعه کمی کلیشه ای است اما شاید اگر تعبیر دیگه از این نام داشته باشیم میتوانیم ان را به معنای راستگو معنی کنیم و در این صورت کمتر کلیشه ای میشود.

ژانر رمان:
ژانر قالب رمان صادق عاشقانه انتخاب شده است. در این رمان با توجه به را*بطه ی عاشقانه زهره و صادق ژانر عاشقانه به خواننده القا میشود اما در مورد ژانر اجتماعی کوتاهی شده است. مسئله ی کودک همسری متاسفانه در جامعه رواج پیدا کرده و ابتدای رمان نویسنده به درستی پیش رفت اما متاسفانه رفیق نیمه راه بود واواسط رمان این ژانر رو رها کرد. وقتی ژانر مکمل اجتماعی هست باید تا اخر رمان تکمیل کننده ژانر عاشقانه باشه نه اینکه فقط در پست‌های ابتدایی رمان باشه و بعد رها بشه. با توجه به اینکه شروع رمان عاشقانه نبوده بهتره جای این دو ژانر عوض بشه چون موضوع کودک همسری موضوعی نیست که بشه به راحتی با توجه به عشق بچگانه رها شود. ژانرهای رمان، عاشقانه و اجتماعی بوده، عاشقانه که ابتدا از صادق شروع شده بود و سپس هم به زهره انتقال پیدا کرد و پیش‌بینی می‌شود که در آینده هم با چنین ژانری سر و کار داشته باشیم اما ژانرِ اجتماعی، موضوعِ کودک-همسری، موضوعی هست که باعث می‎شود ژانر اجتماعی هم به رمان تعلق بگیرد. رمان در ابتدا با ژانر اجتماعی شروع شده و می‌توان گفت که ژانر اجتماعی، ژانر اصلی و ژانر عاشقانه هم ژانر فرعی است.

خلاصه:
خلاصه بایستی گنگ و نامشخص باشد، نه آن‌قدر نامشخص که خواننده نفهمد چه می‌گوید و نه آن‌قدر واضح که گویای همه‌چیز باشد! خلاصه‌ی این رمان خیلی واضح است و کاملاً لو داده که رمان از چه قرار است و خواننده با خواندن آن نمی‌تواند حسِ کنجکاوی پیدا کند و چیزی باعث نمی‌شود که او برود رمان را بخواند. و مورد دوم این‌که شخصیت‌های اصلی در خلاصه نام برده شده‌اند در حالی که مجهول بودنِ نامِ شخصیت‌ها خودش به نوعی عاملی است که خواننده جذبِ رمان شود. به طور کلی نویسنده در خلاصه ضعیف عمل کرده و خلاصه‌ای کاملاً واضح ارائه داده است.

جلد رمان:
رنگ بژ به عنوان رنگ اصلی جلد انتخاب شده که نماد وفاداری هست اما از یک طرف دیگر این رنگ چون از طیف قهوه ای است زود چشم رو خسته میکند و امکان دارد مخاطب جذب نشود. با توجه به ژانر عاشقانه و معنی این رنگ به درستی انتخاب شده است اما استفاده از عکس یک زوج کمی کلیشه ای است. رنگ‌های روشنی هم در جلد به چشم می‌خورند مانند آبی که نشان از صداقت و آرامش است که شاملِ ویژگی‌های صادق می‌شود و رنگِ قهوه‌ای هم حاکی از امنیت و اعتماد است که باز هم اشاره به ویژگی‌های صادق دارد
فونت جلد خوب بود و متن پایین جلد هم قابل قبول بود اما بهتر بود کلمه ی صادق حذف میشد.

مقدمه:
شعری که در مقدمه قرار گرفته، گویا اشاره به صادق دارد که در اوایل رمان هم گفته شده که دو سال و نه ماه با یک تکه عکس از زهره سر کرده و این‌جا در این شعر اشاره داره به صبر و دوری‌ای که میان زهره و صادق بود. قبول که مقدمه بایستی ربطی به محتوای رمان داشته باشد در غیر این صورت، اشکال دارد اما باز هم بایستی بگویم که مقدمه زیادی واضح و معلوم است و به نوعی خلاصه‌ی کلیِ رمان است! بهتر بود کمی نامأنوس و ناواضح نوشته میشد که خواننده لااقل وسوسه شود و به طرفِ خودِ رمان و خواندن آن برود. و مورد بعدی این‌که مقدمه با محتوای رمان مرتبط است اما ژانر عاشقانه خیلی کم به چشم می‌خورد و خبری از ژانر اجتماعی در مقدمه نیست.

آغاز:
و شروع رمان، شروع همراه بوده با ژانر اجتماعی، دیدنِ زهره توسطِ سکینه خاله و نشان کردن آن برای صادق، آن هم وقتی که سنِ کمی داشت. و خب می‌توان گفت که شروعی متفاوت و به دور از کلیشه بود و خواننده را مجبور به خواندنِ ادامه‌ی رمان می‌کرد. اوج داستان و بهترین قسمت رمان همون اغاز رمان بود. رگه های ژانر اجتماعی به خوبی دیده میشد و مشکلات زهره و فشاری که روش بود رو میتوانستیم بخوانیم. مخاطب رو جذب میکرد. به خوبی من ترغیب به ادامه ی خوندن رمان کرد.

شخصیت پردازی:
من از زهره شروع میکنم دختر بچه ای 11 یازده ساله ای که از پای اسباب بازی بلندش میکند و درس شوهر داری بهش میدهند. رفتارش تا صفحه ی دوم رمان کاملا قابل باور بود. دختری که فشار زیادی روشه و درگیر یک ازدواج اجباری شده. خشم و عصبانیتش کاملا درست بود اما متاسفانه شما این کارکتر مهم که میتونست صدای هزاران دختر بچه بیگناه رو باشه با غرق کردن در کلیشه کشتید. من باعشق و عاشقی مشکلی ندارم اما نباید قاطی رفتار های این بچه ی 14 ساله میکردید. ویسنده تا ابتدای رمان یاغی‌گری و خشم و نفرت دخترک را خوب نشان داده بود، و همین‌طور نارضایتیِ وی از این ازدواج تحمیلی اما از یک جایی به بعد، رفتار‌های زهره کاملاً غیر منطقی بودند! یک چشم که خودش هم اعتراف کرده که چیز خاصی دارا نبوده، نمی‌تواند باعث شود شخصیتِ یک فرد صد و هشتاد درجه تغییر کند.
صادق
مرد بسیار پر مدعا که برای من منفور بود. این کارکتر فقط ادعای خداپرستی میکرد و فقط با توجه به نماز خوندن اجازه هر کاری رو به خودش میداد. رفتارش بسیار تنقاص توش داشت و اونجوری که توی رمان پاک و صادق نشونش میدادید نبود.
درکل باید دلایل کار شخصیت ها بیشتر توضیح داده میشد چون ژانر مکمل این رمان اجتماعی است و باید تو تک تک کارهای شخصیت ها این دیده میشد که متاسفانه بی دلیل رفتار میکردند. بهتر بود نویسنده دلیل رفتار و این ازدواج زودبه هنگام رو توضیح میدادند چون ازدواج یک مادربزرگ در 13 سالگی دلیل قانع کننده ای نیست. مردی صادق و راستگو+ شوخ طبع و سر به زیر. و همراه با رفتارهای ضد و نقیض! مردی که آمده بود و یک دخترک یازده ساله را پسندیده بود اما در کنارش نگران بود که در آینده زهره آن را پس بزند اما مسئله این است که چطور می‌شود دختری که در یازده سالگی آن را فقط دیدید و هیچ شناختی از او ندارید، ناگهانی برایتان مهم شود؟

توصیف مکان:
توصیف مکان‌ها خوب بودند و جزئی. نویسنده در این زمینه خوب عمل کرده است.

توصیفات احساسات:
یکی از بهترین روش های جذب ماخطب احساست است اما باز هم در این رمان احساسات کارکترها نمفهوم و کلیشه ای است. چطور میشه یک دختر بچه که 2 سال از زندگیش رو از دست داده و تنفر رو تو رفتار میشه دید فقط به خاطر فقط دو جفت چشم قهوه ای تغییر بکنه؟ این بر ای من غیر قابل باور بود. احساسات کارکترها بی دلیل و خیلی زود عوض میشدند و نمیشد باهاشون ارتباط برقرار کرد. خب در این مورد، بایستی بگویم که تا جایی که رمان واردِ عشق و عاشقی نشده بود، توصیف احساسات منطقی و قابل قبول بودند اما از آن‌جا به بعد گویا منطق خود را از دست داده بودند و نویسنده هم به نوعی دلایل این چنین رفتار‌های زهره را عشق نامیده که به نوعی اشتباه است، بالاخره فرض کنین که کسی شما را آزرده باشد، خب هرچقدر هم بخشنده باشیم باز هم کمی احساس ناراحتی از آن شخص در ذهنمان ماندگار است و کمی باعث می‌شود رفتارمان با او تغییر کند، حال ما زهره‌ای را داریم که نزدیکِ 3 سال از عمرش را مورد عذاب قرار گرفته و از هر نوع زیبایی های زندگی و لذ*ت‌های دوره‌ی سن خودش محروم بوده و مقصر تمامیِ آن‌ها بزرگ‌تر ها و صادق بوده‌اند!

توصیف چهره:
مثل همه ی کارکترهای رمان های ایرانی رگه های کلیشه درش موجود بود. چهره ی زهره اوایل رمان توصیف شد و چشم های صادق محوریت اصلی رمان بود چون ظاهرا جادویی بود ! به صور کل گاهی خرد خرد و گاهی یک جا چهره ها توصیف شدند. اما در مورد تیپ و لباس ها به خوبی توصیف شده بود.
در اوایل رمان که چهره‌ی زهره زودی نمایان شد و به خواننده گفته شد ولی چهره‌ی صادق بیشتر به شکل تیکه تیکه در بخش‌هایی از رمان گفته شد و خب بهتر بود از یک روشِ برای توصیف چهره استفاده می‌شد یعنی توصیفات یک‌دست می‌بودند. بهتر بود نویسنده چهره زهره هم تیکه تیکه و کم کم با مخاطب آشنا میکرد.

پیرنگ:
خب با توجه به اوایل رمان پیش‌بینی می‌شد که قرار است با یک موضوعِ اجتماعی‌ای که در جامعه‌ی فعلی حاکم است روبرو شویم و قرار است در نهایت ادامه دهنده‌ی فریادِ دخترانِ دیگر که قربانیِ کودک-همسری شده‌اند باشد اما با تغییر ناگهانیِ جبهه، پیش‌بینی بهم خورده و حال می‌توان گفت که رمانی داریم با کمی ژانر اجتماعی و رگه‌های زیادی از ژانر عاشقانه و ادامه‌ی آن هم کمی قابلِ پیش‌بینی و حدس است. اما در هر حال بهتر بود رفتار‌های شخصیت‌ها دارای دلیل و منطق بوده باشه تا رمان قابل باور پذیری باشد و به سوالاتی که در ذهن خواننده است، پاسخ دهد، نه اینکه سوال ایجاد کند!

مونولوگ‌ و دیالوگ‌ها:
و خب رمان بیشتر مونولوگ محور بود و دیالوگ‌ها هم کم خود را نشان می‌دادند اما بهتر بود تعادل در هردوی این‌ها حفظ شود تا رمان فقط خلاصه نشود در مونولوگ یا دیالوگ. رمان مونولوگ محور بود و توصیفات خوبی در ان استفاده شده بود، شاید یکی از نقاط مثبت داستان هست؛ تعداد دیالوگ ها کمتر بود و گاهی نوع نگارشش فرق میکرد.

تم:
پیام این رمان نافهموم است. در مورد کودک همسری ایا نویسنده موافق بوده؟ ایا به عشق در سنین پایین باور داره؟ ایا به خاطر عشق و عاشقی از معضل مهم جامعه گذشته؟ برای من به عنوان یک خواننده نامفهوم بود.

زاویه دید و بافت:
زاویه دید در چرخش بوده؛ بین زهره و سوم شخص و صادق. خب بهتر بود که لااقل گفته می‌شد که زاویه فعلی‌ای که با آن سر و کار داریم، از کیست! گرچه از متن قابل فهم است اما برای راحتیِ خوانندگان... .
درباره بافتِ متن هم بایستی گفت دیالوگ‌ها عامیانه و مونولوگ‌ها ادبی بودند.

باورپذیری:
رفتار‌های ضد و نقیضِ شخصیت‌ها مانند صادق و زهره باور پذیری را از بین برده بودند و جا اینکه ابهامات را نویسنده حل کند، بیشتر به وجود آورد تا حل کردن! به عنوان مثال: ابتدا ما خشمِ مادرِ فولادزره را در خفا و تنهاییش مشاهده می‌کنیم که قصد دارد طوفانی بپا کند و آن پسرک را سر جایش بنشاند و روانه‌ی خانه‌ی خویش کند اما با اولین دیدار، ناگهان بخاطر یک چشم، همه‌ی قول و قرار‌ها بهم خورد! خب این کمی غیر منطقی است و با عقل جور در نمی‌آید و یا حتی آن زمانی که صادق سرش درد می‌کرد و ناگهان ناراحت و دل‌نگران شد. این‌جا هم نمونه‌ای از رفتار‌های ضد و نقیض را مشاهده می‌کنیم که نویسنده سعی داشته این ابهامات را با عشق بپوشاند که ناموفق بوده!

علائم نگارشی: اشکالات نگارشی هم گاهی اوقات زیادی تو چشم بودند؛ به عنوان مثال این جمله:
باید برای دیدن نامزدش که حالا چهارده سالش بود به کرمان می‌رفت بس بود دیگر زندگی کردن با عکس کودکی‌اش اما بهانه لازم بود برای رفتن و چه بهانه‌ای بهتر از اردو رفتن همراه با دانشجویانی که از طرف دانشگاه به یزد می‌رفتند.
-باید برای دیدن نامزدش که حالا چهارده سالش بود، به کرمان می‌رفت. زندگی کردن با عکسِ کودکی‌اش بس بود اما برای رفتن بهانه لازم بود! چه بهانه‌ای بهتر از رفتن به اردو همراه با دانشجویانِ دانشگاه که به یزد می‌رفتند؟!

*درست نوشتنِ جمله، جای‌گذاریِ صحیح فعل‌ها و همین‌طور رعایتِ علائم نگارشی از مواردی است که بایستی رعایت شوند وگرنه خواننده را از خواندن ادامه‌ی رمان باز می‌دارند!
و مثال دوم:
دخترک رنجیده خاطر که دیگر به جز قلبی که تنها به اجبار رفت و آمد خونِ در رگ‌هایش می‌تپید و غروری پامال شده چیزی برای از دست دادن نداشت پس چشمان ویران‌گرِ مرد قرار بود چه چیز را ویران کند؟
*توصیه می‌شود در جملاتتان از ویرگول و یا (؛) استفاده کنین تا جمله کمی دارای مکث باشد و قابل فهم‌تر.
غلط املایی: دیده نشد.

ایده: رمانی را داریم که در ابتدا حدس زده می‌شد یک اجتماعی‌ای باشد برای دخترانی که به این سرنوشت دچار شده‌اند اما با تغییرِ ناگهانیِ جبهه، تصورات و حدسیات بهم خورد و حال ما با رمانی پیش رو هستیم که ابتدا اجتماعی در آن به چشم می‌خورد و کم کم دیگر می‌رود سراغِ ژانر عاشقانه... . داستانِ دختری که از این‌که بی توجه به او تصمیم برایش گرفتند و ازدواجی به او تحمیل کردند اما در طی یک اتفاق، دخترکِ ناراضی، با دیدنِ چشم‌های پسرک، گویا جادو شده و فوراً گذشته را فراموش و راضی به ازدواج شده... . ایده داستان با ژانرهای رمان مطابقت داشت. جالب بود ولی میتونست بهتر هم باشد پس با بازنویسی و حل مشکلات رمان نقاط ضعف ایده از بین میروند.

نکات کلی:
1. اسم بهتری برای رمان خود انتخاب کنید، اسم‌های گنگ و جذاب، خواننده هارا تشویق به خواندنِ رمان میکند.
2. جلد اگر ژانر اجتماعی را در بر بگیرد بهتر می‌شود، و لازم است که عکسی به دور از عکلیشه برای جلد خود انتخاب کنید.
3. مقدمه و خلاصه‌ی گنگ و تا حدودی نامأنوس برای رمان خود بنویسید که لااقل خواننده با خواندن آن خیلی خیلی زود پِی به همه چیزِ رمان نبرد.
4. سیر رمان را متعادل کنید، نه زیادی سریع و نه زیادی آهسته.
5. لازم است در شخصیت پردازی‌ها دقت شود زیرا که رفتار های ضد و نقیض، رمان را دچار ابهام میکند.
6. توصیه میشود در توصیف چهره یک روش توصیف را انتخاب کرده، زیرا در رمان تعادل برقرار میشود.
7. در توصیف احساسات هم کمی دقت شود.
8. پیرنگ را محکم تر و بدون ابهامی بنویسید تا رمانتان پایه و اساسی بگیرد و مفهومی تر شود.
9. تعادل را در مونولوگ ها و دیالوگ ها حفظ کنین.
10. باور پذیری را بیشتر کنید تا در ذهنِ خواننده سوالاتِ بی پاسخِ زیادی شکل نگیرد و بیشتر ترغیب به خواندن رمان شود.
11. در علائم نگارشی دقت کنین.

قلمتان مانا @Zohreh
باتشکر از منتقدان: @Neko
@hadis hpf
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا