تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر هرمان هسه | آلمانی

مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
هرمان هسه

من گَوزنم تو آهو
پرنده تو و درخت من
تو آفتاب و من برف
تو روز هستی و من رویا

شب‌ها از دهان خفته‌ام
پرنده‌ای طلایی پر می‌کشد به سوی تو
صدایش روشن است

بال‌هایش رنگی
سرودِ عشق می‌خواند برای تو
سرود مرا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
آن‌زمان که من
از احتیاج جوانی و شرم
به سوی تو آمدم با تمنا
تو خندیدی
و از عشق من یک بازی ساختی

حالا خسته‌ای
و دیگر بازی نمی‌کنی
با چشم‌های تاریک
به سوی من می‌نگری
از روی احتیاج
و می‌خواهی عشقی را داشته باشی
که من داده بودم به تو


دریغا
که آن عشق از بین رفته است
و من نمی‌توانم بازگردم


روزگاری آن عشق مال تو بود
حالا دیگر هیچ نامی را نمی‌شناسد
و می‌خواهد تنها باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند
همه تنهایند

پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگی ام نور بود
اینک که مه فرو می افتد
دیگر کسی قبل رویت نیست

راستی که هیچکس عاقل نمی شود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریز ناپذیر
از همه جدا می کند او را

غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچ کس چیز دیگری نمی شناسد
همه تنهایند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
دوستت دارم که
چنین
دیوانه‌وار و نجوا کنان
شباهنگام به سوی تو آمدم
که دوستت دارم
و تا فراموشم نتوانی کرد
روانت را با خود بردم
با من است
روان تو
هم اکنون
برای من است
به تمامی
در خوشی‌ها

و
ناخوشی‌ها
و
هیچ فرشته‌ای
نخواهد توانست
تو را از
عشق سرکش و سوزان من
رهایی بخشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
شگفت است، پرسه زدن در مه!
هر سنگی و هر بوته ای تنهاست،
هیچ درختی، درخت دیگر را نمی بیند،
همه تنهایند.

زندگی برایم پر فروغ بود
آن گاه که جهانم پر از یاران بود؛
اکنون دگر مه فرو افتاده است،
دیگر هیچ چیز به دیده در نیاید.

براستی خردمند نیست
آن که تاریکی را نشناسد
تاریکی ای که پیوسته و آهسته
او را از همگان جدا می سازد.
شگفت است، پرسه زدن در مه
زندگی انزوایی ست.

هیچ کس، هیچ کس را نمی شناسد
همه تنهایند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
بى تو .. اکنون درد را با تمام شوق . مى نوشم

و زهر را با هر شر*اب

هرگز نمى دانستم اینسان تلخ است

تنــها بودن . تنــها بى تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
شب ها کــه دریا گــهواره ام می شود

و سوسوی ستاره های رنگ پریده

رویِ موج های عریض اش استراحت می کند

آن زمان خودم را از همــه کارها و عشق ها رها می کنم

آرام می شوم و تنــها نفس می کشم

دریایی تکانم می دهد

کــه سرد و ساکت در دل هزاران چراغ آسمان دراز کشیده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
دوستت دارم کــه چنین دیوانــه وار و نجوا کنان

شباهنگام بــه سوی تو آمدم کــه دوستت دارم

و تا فراموشم نتوانی کرد

روانت را با خود بردم

با من است روان تو … هم اکنون . برای من است . بــه تمامی

در خوشی ها و ناخوشی ها و

هیچ فرشتــه ای نخواهد توانست

تو را از عشق سرکش و سوزان من رهایی بخشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
من دریافتــه ام کــه دوست داشتــه شدن هیچ

و اما دوست داشتن همــه چیز است

و بیش از آن بر این باورم کــه آنچــه هستی ما را

پر معنی و شادمانــه می سازد

چیزی جز احساسات و عاطفــه ما نیست

پس آنکس نیک بخت است کــه بتواند عشق بورزد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,206
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
در زمستان بــه سرزمینی می نگری

کــه از آن تو نیست

جادویی از تو می تراود

کــه از آن تو نیست

برف پیرامون را می نگری

از پشت بسیار شیشــه ها .

در شکوه عاریتی ات

بــه دخترکی فقیر می مانی

رها . کنار خیابان شــهری بزرگ درندشت

کــه لبخندی برلبانش نقش نمی بندد .

نــه آنقدرها کــه آرزو دارد . زیباست

نــه با زیورهای بدلی اش . چندان دارا

ونــه بانقاب رنگین اش . چندان شاد.

تو . بــه او شباهت می بری :

اندکی تمسخر وهم دردی

این است پاسخ همگان بــه تو !

غریبانــه . بــه برف می نگری

از پشت سیار شیشــه ها !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا