انجمن کافه نویسندگان
گام سوم:
با چیزی غیر عادی شروع کنید
برای جلب نظر خوانندگان باید با چیزی شروع کنید که توجهها را به سوی خودش جلب کند.
خوب بودن شروع داستان لزوماً به معنای عجیب و غریب بودن آن نیست. در عین سادگی میتوانید جذاب شروع کنید.
به شروع داستان کوتاه کباب غاز از محمدعلی جمال زاده دقت کنید که چطور ساده و گیرا آغاز شده است:
شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با هم قطارها قرار مدار گذاشته بودیم که هرکس اول ترفیع رتبه یافت، به عنوان ولیمه یک مهمانی دسته جمعی کرده، کباب غاز صحیحی بدهد دوستان نوش جان نموده و به عمر عزتش دعا کنند.
زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد.
اینک روز دوم عید است و تدارک پذیرایی از هر جهت دیده شده است. علاوه بر غاز معهود، آش جو اعلا و کباب بره ممتاز و دو رنگ پلو چند جور خورش با تمام مخلفات روبه راه شده است. در تختخواب گرم و نرم تازهای که از جمله اسباب جهاز خانم است لم داده که عیالم وارد شد و گفت جوان دیلاقی مصطفی نام آمده میگوید پسرعموی تنی تو است. مشغول تماشا و ورانداز این مخلوق کمیاب و شیء عجیب بودم که عیالم هراسان وارد شد و گفت: خاک به سرم مرد حسابی، آگه امروز این غاز را برای مهمانهای امروز بیاوریم، برای مهمانهای فردا از کجا غاز خواهی آورد؟
مصطفی گفت: اگر ممکن باشد شیوهای سوار کرد که امروز مهمانها دست به غاز نزنند... وقتی درست آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم، معلوم شد آنقدرها هم نامعقول نیست.
وقتی سر دماغ آمدم خندان و شادمان روبه مصطفی نموده گفتم: اولین بار است که از تو یک حرف درست حسابی میشنوم. نزدیکتر بیا. بیا روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین...
مثال معروف دیگر، آغاز داستان کوتاه «داستان کریسمس» از ویلیام اهنری است.
آقای هنری با این قضیه شروع میکند که شخصیت اول داستان فقط مقدار بسیار کمی پول دارد و میگوید روز بعد کریسمس است و او باید بتواند تا روز آینده یک ساعت را با قیمتی بالا بخرد.
این موضوع از حد معمول خارج است زیرا بسیاری از خوانندگان میدانند که داشتن چنین پولی کمی قبل از کریسمس معمولی نیست. احساسات خوانندگان با شخصیت اول داستان همراه میشود و داستان ادامه پیدا میکند...