تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [ چهرازی ]

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
ميگم دلبر!
از بقيه كه تاريخ تولدمو بپرسى قد و قواره مو كه نگاه كنى شناسنامه مو كه ببينى همه يه تاريخ مشترك از چند سال پيش رو ميگن!!
اما از خودم كه بپرسى..
آدرس اون روز عصرى رو بهت ميدم كه با چشمآت خنديدى و منو به دنياى روشنِ خوشبختى آوردى!!
دلبر من متولدِ هزار و روشن چشماى توام ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
نمیام بشینم ب*غل دستت
توی ماشین
سر هر پیچ ماچت کنم...
نمیام برات شعر بخونم شبا
نمیام اونقد بگم میشه دلبرانه بنگری
که کلافه شی..
نمیام بمونم کنار تو شب تا صبح نگات کنم بس که ماهی وقتی خوابی
نه...
میرم گم و گور میشم
ته نیمه های شب!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
تو که گل نیستی خشک شی بزاریم لای کتاب .
تو که کتاب نیستی بخونیمت بزاریم تو کتابخونه
تو تویی!
تو دلبری
دلبر من ...
تو رو باید هر ثانیه نگاه کرد
تو رو باید هر ثانیه بوسید
باید برات عاشقی کرد
باید برات دیوونگی کرد
باید برات هر ثانیه و هر دقیقه مرد
نباید قرص آبیارو بخورم ، میدونی چرا ؟
چون باید برم داد بزنم که دوست دارم
قرص آبیا نمیزارن ، نمیزارن کنارت بشینم نگات کنم
اما وقتی خودم باشما میفهمم چقدر عاشقتم
میفهمم تو دلبر منی
فقط فقط دلبر من
منم که دیوونه تو .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219

جمشید پا می‌ شه می‌ ره کنار پنجره، فک می‌ کنه ما حالی‌مون نیست. هر سال همینه کارش. می‌ گم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌ شه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون می‌ داد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو می‌ گفت: لبت کجاست که خاک چشم به‌ راه است. یه‌ بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌ خونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هر چی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم به‌ دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
سر صبی زنگ زد که بریم دانشگاه، درس و تحصیل و پیشرفت و اینا...

هرچی گفتم قربون چشمات،

سرده، منم که سرمایی،

این سرماخوردگی کوفتی هم که سرِ نبودن دیروزت افتاده به جونم،

بیا و دلبری کن،

امروز رو بی‌خیال شو...

بذار از پنجره کیف کنیم با برف.

گفت: "نه،برف فقط وقتی که رو لباست میشینه قشنگه" دلبره دیگه،

نفس که میکشه دلبری کردنش هم مشهود میشه.

سرد بود،

قبلِ رفتن "کنار راننده تاکسیا یه تنی به آتیش زدیم...

ولی بازم هیچی دستاش نمی‌شد"



| رادیو چهرازی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا