تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

کتاب مجموعه شعر محاوره ای و ترانه حرفای بی انتها

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
«زنگ خطر»

توی رویاهای پیرم، می‌کنن، سرار از تن

با خودم می‌جنگم از بس،‌ همه حرفام نصفه موندن

حرفای نصفه‌رو ول کن، بکشیم، دیگه نمیگم

نه تو فکر تو می‌مونم، نه تو فکر یکی دیگم

حرفای نصفه‌رو ول کن، هر چی که نگفته بودم

تورو تنها نمی‌ذاشتم، ولی تنها جا می‌موندم

تو ندیدی تو نبودت، این پاهام، شهر مرور می‌کرد

تو باید تنها بمونی، تا بفهمی، درد این مرد

هر چی قافیه تو شعر بود، واسه تو آماده کردم

تو منو نگاه نکردی، به صدات بسنده کردم

توی هر حالتی، بازم درد تو، درد منم بود

تو که خنده‌هات، همیشه واسه دل‌خوش کردنم بود

وقتی تو ساحل چشمات، راهی به دریات نداشتم

من باز صدات می‌کردم، کاری به نگات نداشتم

حرفامو خلاصه کردم، تا تو خسته نشی از من

با تو کار من همین بود، به سکوت افاقه کردن

به سکوت افاقه کردم، غمامو مچاله کردم

حسمو با هر نشونه، به چشات حواله کردم

اگه نقاشی می‌کردم، روز و شب، مردم شهرو

با تو صادقانه بودم، بی‌کلک، بی راه در رو

تو نمی‌پرسیدی از من، واسه تو مهم نبودم

دم دست تو همیشه، پیش پا افتاده بودم

با تو تنهاتر شدم من، پیدا بودم، گم شدم من

بس که می‌گفتی نمی‌خوای عشقمو مردم بفهمن

با یه خروار از بهونه، تو منو کلافه کردی

به بهارت نرسیدم، به خزون اضافه کردی

تو با طعنه‌هات همیشه، دلمو بدجور سوزوندی

تو با لبخند دورغت، تو این حافظه موندی

من قسم خوردم که حتی، توی خوابتم نباشم

جایی جز همین ترانه، من محاله با تو باشم

وقتی ضربه‌های حرفت،‌واسه من مثل تبر بود

تو از اول کاش نبودی، بودنت زنگ خطر بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
«حافظه‌ی مجنون»

واسه جبران دیگه دیره منم خسته شدم این بار

دل هشیار و آرومم، شده پر وصله و تب دار



میگی شب‌ها که آرومی، کنار پنجره خوابی

منم تا صبح راه میرم، پر از احساس بی‌تابی

نزن طعنه که آرومم، من از دنیای تو پیرم

تو هر چی سرد شی با من، منم که سمت تو میرم



رو دوشم داره می‌لرزه دوتا صندوقچه‌ی خالی

یکی این درد تنهایی، یکی این عشق پوشالی



دوتا صندوقچه لبریز از هجوم تو به ذهن من

میشم بیتاب و زخم خورده، بی جرم عاشقت موندن



همون زخمایی که بازم،از عشق من شده پیدا

تمام شهر من سایه‌اس، چه قدر تاریک شده دنیا



واسه این بود اگه گفتم، نمی‌خوام دیگه برگردی

با این که تو پشیمونی، قبول داری که بدی داری



گذشت ثانیه‌ها از همین، زندگی پردرد

می‌دونم سخته تنهاشی، ولی این قدر نگو برگرد



یه موقع فکر نکن خواستم، تو هم، تو حال من باشی

ولی دید چه قدر سخته، چه قدر که تنهاشی



شاید فرسنگ‌ها دوریم، کنار فاصله‌هامون

ولی جایی نمیری تو، از این حافظه‌ی مجنون



داره یادم میاد تازه، سپاه خشم های تو

مکافات همیشم بود، غرور چشم‌های تو



بدون یک روز تو دنیات، به جز من دردی باقی نیست

نشی دل‌خوش به برگشتم که دیگه اتفاقی نیست



می‌دونی که دلم از تو، از این شیدایی، غافل شد

داره می‌غلته رو تکرار، همیین دنیام، که باطل شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
«کاش میشد...»

بین این همه بزرگی، ماه و آسمون رنگی

کاش میشد با تو بمونم، وای چه رویای قشنگی



کاش میشد پروانه باشم، تا که دور تو بگردم

تو بگی چه قدر قشنگی، حتی وقتی گریه کردم



کاش میشد ستاره باشم، برق چشماتو ببینم

خیره تو چشمام بمونی، نازنین نازنینم



کاش میشد پرنده باشم، تا که دلگیر تو باشم

پرامو ازم بگیری،‌ زمین گیر تو باشم



کاش میشد ترانه باشم،‌شعر عاشقانه باشم

نقطه باشم، جمله باشم، حرف صادقانه باشم



کاش یه یادگار ساده، عمری با تو بوده باشم

یه نسیمی که تونسته، عطرتو حس کرده باشم



هو*س تنها نشستن، تو خیابون،‌ روی برفا

ذوق تکرار ترانه، توی تنهایی شب ها

حتی یه حسرت ساده،‌تو دل سنگ تو باشم

یا تو چندتا نت ساده، بغض آهنگ تو باشم



کاش میشد منظره باشم، مثل یک تصویر ساده

مثل حرفای خصوصی که تو زندگیت زیاده



مثل حرفای خصوصی که فقط خودت میدونی

کاش میشد قد یه لبخند، تو کنار من بمونی



هر چی با نگام می‌گفتم، تو صدامو نشنیدی

کاش میشد اما نمیشه، تو تو فال من نبودی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Aug
4,560
7,698
173
MIDDLE OF THE NIGHT
«آدم نمونه»

از سنگفرش رو خیابونا

از حاشیه‌های توی جاده

از هر چی که باشه جلو چشمام

من شعر عاشقونه می‌سازم



از این همه صبر و شکیبایی

از این هراس تلخ تنهایی

از این همه فکرای پژمردم

دارم واست گلخونه می‌سازم



از اون نگاه خشک و خالیتو

از همه حرفای دو پهلوتو

از هر چی که از تو به جا مونده

تو خاطرم، نشونه می‌سازم



از رد پاهات، تو کابوسم

حکاکی اسمت تو امروزم

تو شک نکن، یک روز میبینی

که از همینا خونه می‌سازم

خونه بدون تو مگه میشه

دنیا بی‌امید، مگه میشه

اما بدون پیشم اگه باشی

من عمارت شاهونه می‎سازم



می‌سازمو، می‌سازمو، حیفه

حسم بشه نصیب دیروزم

دارم از این فواره‌ی دردام

من آدمی، نمونه می‌سازم



پایان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا