«زنگ خطر»
توی رویاهای پیرم، میکنن، سرار از تن
با خودم میجنگم از بس، همه حرفام نصفه موندن
حرفای نصفهرو ول کن، بکشیم، دیگه نمیگم
نه تو فکر تو میمونم، نه تو فکر یکی دیگم
حرفای نصفهرو ول کن، هر چی که نگفته بودم
تورو تنها نمیذاشتم، ولی تنها جا میموندم
تو ندیدی تو نبودت، این پاهام، شهر مرور میکرد
تو باید تنها بمونی، تا بفهمی، درد این مرد
هر چی قافیه تو شعر بود، واسه تو آماده کردم
تو منو نگاه نکردی، به صدات بسنده کردم
توی هر حالتی، بازم درد تو، درد منم بود
تو که خندههات، همیشه واسه دلخوش کردنم بود
وقتی تو ساحل چشمات، راهی به دریات نداشتم
من باز صدات میکردم، کاری به نگات نداشتم
حرفامو خلاصه کردم، تا تو خسته نشی از من
با تو کار من همین بود، به سکوت افاقه کردن
به سکوت افاقه کردم، غمامو مچاله کردم
حسمو با هر نشونه، به چشات حواله کردم
اگه نقاشی میکردم، روز و شب، مردم شهرو
با تو صادقانه بودم، بیکلک، بی راه در رو
تو نمیپرسیدی از من، واسه تو مهم نبودم
دم دست تو همیشه، پیش پا افتاده بودم
با تو تنهاتر شدم من، پیدا بودم، گم شدم من
بس که میگفتی نمیخوای عشقمو مردم بفهمن
با یه خروار از بهونه، تو منو کلافه کردی
به بهارت نرسیدم، به خزون اضافه کردی
تو با طعنههات همیشه، دلمو بدجور سوزوندی
تو با لبخند دورغت، تو این حافظه موندی
من قسم خوردم که حتی، توی خوابتم نباشم
جایی جز همین ترانه، من محاله با تو باشم
وقتی ضربههای حرفت،واسه من مثل تبر بود
تو از اول کاش نبودی، بودنت زنگ خطر بود
توی رویاهای پیرم، میکنن، سرار از تن
با خودم میجنگم از بس، همه حرفام نصفه موندن
حرفای نصفهرو ول کن، بکشیم، دیگه نمیگم
نه تو فکر تو میمونم، نه تو فکر یکی دیگم
حرفای نصفهرو ول کن، هر چی که نگفته بودم
تورو تنها نمیذاشتم، ولی تنها جا میموندم
تو ندیدی تو نبودت، این پاهام، شهر مرور میکرد
تو باید تنها بمونی، تا بفهمی، درد این مرد
هر چی قافیه تو شعر بود، واسه تو آماده کردم
تو منو نگاه نکردی، به صدات بسنده کردم
توی هر حالتی، بازم درد تو، درد منم بود
تو که خندههات، همیشه واسه دلخوش کردنم بود
وقتی تو ساحل چشمات، راهی به دریات نداشتم
من باز صدات میکردم، کاری به نگات نداشتم
حرفامو خلاصه کردم، تا تو خسته نشی از من
با تو کار من همین بود، به سکوت افاقه کردن
به سکوت افاقه کردم، غمامو مچاله کردم
حسمو با هر نشونه، به چشات حواله کردم
اگه نقاشی میکردم، روز و شب، مردم شهرو
با تو صادقانه بودم، بیکلک، بی راه در رو
تو نمیپرسیدی از من، واسه تو مهم نبودم
دم دست تو همیشه، پیش پا افتاده بودم
با تو تنهاتر شدم من، پیدا بودم، گم شدم من
بس که میگفتی نمیخوای عشقمو مردم بفهمن
با یه خروار از بهونه، تو منو کلافه کردی
به بهارت نرسیدم، به خزون اضافه کردی
تو با طعنههات همیشه، دلمو بدجور سوزوندی
تو با لبخند دورغت، تو این حافظه موندی
من قسم خوردم که حتی، توی خوابتم نباشم
جایی جز همین ترانه، من محاله با تو باشم
وقتی ضربههای حرفت،واسه من مثل تبر بود
تو از اول کاش نبودی، بودنت زنگ خطر بود
آخرین ویرایش توسط مدیر: