به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته ?? کــــاش‌هـــــا ??

رزق و روزی را خدا تقسیم کرد!
اما گمان کنم ملائک، جای نان ها را به اشتباه انتخاب کردند،
که یکی سر به طلاست و دیگری زباله را در آغو*ش میگیرد!
سر به طلایان به ریش ملائک میخندند
و در آغو*ش گیرانِ بدبختی، نمی دانند اشک هایشان را پاک کنند یا نفرین سر بدهند، از این سرگردانی و پوچی!
کاش خدا ملائک را واسطه نمی کرد،
اما حالا که دیگر گذشت!
کاش برای درماندگان، کیسه هارا از طلا پُر کند!

نسرین هداوندی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش به خودمون بیایم؛
بریم بهش بگیم که چقدر از هر چیزی توی این دنیا قشنگ تره،
که چقدر وقتی میخنده دنیا رنگی تر میشه،
بهش بگیم که چقدر خوبه فکر کردن بهش،
کاش بهش بگیم
که چقدر همیشه دوسش داشتیم!
نکنه یه موقع به خودمون بیایم و دیر شده باشه؟!
اونوقت هرچیم که داد بزنم بگیم دوستش داریم،دیگه فایده نداره،فقط خودمون می مونیم و یه حس مُرده توی قلبمون که واسه نجاتش تلاش نکردیم!
" بهش بگو،
قبل ازاینکه دیر بشه ... "...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مگه قراره چند روز دیگه زنده باشیم؟
اصلا از همین فردا از ناکجاآباد یک سنگ خورد توی دل مون چی؟
اگه عمرمون نبود به دنیا چی؟
پس کی دیوونه باشیم؟
پس کی قراره از ته دل مون بخندیم؟
برقصیم...
پس کی بریم روی پل هوایی بشینیم ماشین ها رو نگاه کنیماز بالا،کیف کنیم؟
پس کی قراره به مسخره ترین چیزها بخندیم؟
پس کی قراره درد دل هامون نپوسه تو دل مون؟
بشینیم کنار هم دوتا استکان چایی بخوریم؟
پس کی غم دنیا تموم میشه از توی دل مون؟
یک وقت به خودمون نیایم ب...

متن زهرا رحیمیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ای کاش پرنده بودم تا میتوانستم از بالای ابرهای بغض آلود، زندگی کردنت را تماشا کنم .
ای کاش دریا بودم تا میتوانستی سنگِ دغدغه هایت را در دلم پرتاب کنی و ساعت ها به من خیره بمانی .
ای کاش فردا بودم تا هر روز در انتظارم بنشینی
و ای کاش با تو آنجا بودم؛ در کنار دریا چشم انتظار فردا و غرق شده در رویاهایمان پرواز کردن را به تو می آموختم....

متن سحر قاضی نظام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی که نیستی؛
دلم،،،
اسیر زمستان ست...

کاش ،
با دست هایت،
-- کمی بهار بیاوری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با هم کوچه ها را سربسته قدم می زدیم
از تمام پنجره های نیمه باز
حرف های نزده را
روی کاغذی نوشتیم
و به شکل موشکی
به حیاط احساس هم فرستادیم
این حرف ها بزرگ تر از حیاط همه خانه های شهر بود
و چقدر خوب
که هنوز پرده ی بلند پنجره ی ایوان
در حافظه ی کودکی هایم مانده بود
من آنجا پنهان می شدم
کاش به اندازه ی حرف هایمان
کوچه ی سرنزده باقی مانده باشد
راستی
کوچه های آشتی کنان کجای شهرند؟
باید چیزی باشد
که منِ خجالتی را به آغو*ش تو نزدیکتر کند...

متن الهه کاشانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند

قطره قطره رق*ص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران -که می بارد- شما را تر کند...

متن شعر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اول قصه دلم خواست کنارم باشی
مرهم حال من و صبر و قرارم باشی

رنگ و رخسار دلم رفت در این سختی ها
دل به تو داده که تا نقش و نگارم باشی

قلب من وسط پاییز همین طوفان بود
گفتم ای کاش بمانی و بهارم باشی

پشت هم شعر غزل شعر غزل شعر غزل
من برای تو همایون تو سه تارم باشی

با تو من عهد نمودم که تو را دارم پس
دل به مردی ندهم چون تو قمارم باشی

تا که خندیدی و چشم تو به چشمم افتاد
بی جهت خواست دل آهوی شکارم باشی

شکل این قصه عوض شد و تو میف...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خواستم بگویم دوستت دارم
اما جمله ها ابترند
پشت این ظاهر بی خیال
دو چشم خیس
شوری انتظار را شره می کنند
غمگین نیستم
خسته[بودم و حالا] نیستم
شادم
که داشتن و داشته شدن
رویداد دو سویه شادی ست
بیش از هر آنچه بگویم
دلتنگم
آخر در دست های دوستت دارم
«ای کاش» لانه کرده
می گویم:
ای کاش از این خیابان
ای کاش از این گذر
ای کاش روی این نیم کت
پشت ویترین آن دکان
این سوی پنجره
رو به منظره خیس خیابان
انگشتانت
سرنوشت رها مانده انگشتان مرا
به ...

متن امیر قباد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق بی اندازه ارزان شد، کسی چیزی نگفت
بی بهایی نرخ انسان شد، کسی چیزی نگفت

حرمت و احساس مان، شد پلّه ی شأن هو*س
رد شدن از هرکه،آسان شد کسی چیزی نگفت

عشق، تنها ماند و هرگز عرض اندامی نکرد
دل،مطیع امر شی*طان شد، کسی چیزی نگفت

گفت \ف\،،، ما تا فرح زادش دویدیم و نبود
یار ما،، گویی پشیمان شد،کسی چیزی نگفت

چشم ها،،،، در آرزوی ذرّه ای زیبایی اند
خواب بودم،\باز باران\ شد،کسی چیزی نگفت

کاش می شد دید، یک بار دگر در س...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دل به دنیای تو دادم که تو دنیای منی !
نکند دیر کنی یا که دل از من بکنی !

بروی باز فراموش کنی یاد مرا ...
پشت پا بر همه ی قول و قرارت بزنی !

یک نفر پشت همین پنجره ها منتظر است
تا بیایی و شبی با تو بگوید سخنی !

این روا نیست که از دور کنارت باشم
تو همانی که مرا روح و جان در بدنی !

می روی تا که مرا خسته و دلتنگ کنی
من چه کردم که تو اینگونه دلم میشکنی؟!

هرکجایی که تو باشی دل من هم آنجاست
منم آن کس که بدون تو ندارد وطنی !

کاش پ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عشق من و این خونواده عشق بی مرزه
دنیا بدون عشقشون مفتم نمی ارزه

خونه م پر از حس شعف از خنده هاشونه
این حس زیبا تا ابد تو خونه می مونه

رو شعله میچرخونم عشقو میز میچینم
با این بهونه پیششون هر روز میشینم

دور همی با همسر و با بچه ها خوبه
قلبم فقط تا زنده ان تو سینه می کوبه

گرمای دستاشون مثل کرسی تو بارونه
میچسبه و جا میکنه عشقو تو این خونه

کاش آدما قدر یه بچه درک می کردن...
کاش کینه رو واسه همیشه ترک می کردن!!...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در آشفتگی اندیشه ی خویش قدم می زنم
تا تاریکی بی تو بودن را قدری روشن تر کنم.
چراغ مهربانی ات در آن دور دست ها سوسو می زند اما همچون سرابی هیچ گاه به من نمی رسد...
منطقه ی قلب تو را نمی دانم
اما آب وهوای قلب من
پاییز بارانی را رصد زده است.
کاش کمی به پاییز می رفتی
و با چراغ مهرت وارد جهانِ تاریکم می شدی!
کاش کمی از باران الهام می گرفتی
و قطره ای از مِهرت را همچون شبنمی در چشمانم می رقصاندی!...

متن زهرا اکبری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش امروز اینجا بودی...
لباسها را که تا می کردم، بوی عطرت آمد، بی هوا و ناگهان. دست انداخت بر گردنم و با صدای مردانه ات اسمم را هجی وار تکرار کرد.

کاش اینجا بودی و می دیدی که جایِ صدایت بر گوشهایم مانده است. بر روحم، بر قلبم، بر استخوان ترقوه ی پایین گردنم. همانجا که گاهی عطرت را بیصدا و دور از چشم همه، بر آن می زنم و تا روزها تو را با خود راه می برم.
و....
پنهانی عاشقت می شوم

کاش امروز اینجا بودی و به این لباسها می فهماندی که نبودنت یک ...

متن شیوا علمی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از اینجایى که منم
تا آن دورها که تو ایستاده اى
عشق به اشتباه میمیرد
در رویایى که هنوزم
به معناى دور آن پى نبرده ام
کاش وقتِ رفتن
نمیرفتی . ....

متن بهرام حمیدیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر این ثانیه ها با تو گذر میکردند
با همه بی هنری باز هنر میکردند

کاش بر جای جدایی همه شب پر بود از
عاشقانی که در آغو*ش سحر میکردند

لاله هایی که در این دشت به خون غلطیدند
بر سر نور که نه ؛ شور خطر میکردند

همچنان همدم شب های من آنها هستند
شعرهایی که به شدت مژه تر می کردند

کاش آن روز که تو بار سفر می بستی
همه ی خاطره ها با تو سفر می کردند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قناری در قفس
آواز نمی خواند
دانه نمی خورد
آب نمی نوشید
قناری غمگین بود
گفتشم: اگر این چنین ادامه دهی زنده نخواهی بود
گفت :فرق نمی کند
گفتم:زندگی عزیز است
گفت : این زندگی برای تو عزیزِ
من خسته شدم
قفس را باز کردم گفتم:پرواز کن تو آزادی...
اشک از چشمش جاری شدگفت:ای کاش آن زمان که این را آرزو میکردم می رسیدم الان ذوق اش را ندارم
آرزو هایم را دفن کرده ام ، آرزو نمی کنم انتظار نمی کشم........
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می توانستم دردتان را دوا کنم
همین دردِ دور بودن ها
دیر دیدن ها
دیگر ندیدن ها
همین که جسم مان بهاران است و جان مان پاییز......

متن محمد صالح علا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

عقب
بالا