تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

وضعیت
موضوع بسته شده است.
Jul
12,190
58,174
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
کاربر انجمن
May
303
425
93
خب بچه ها این جا طبق توضیحات بحث و گفتگوی کارگاه هست.
دوشنبه کارگاه رو استارت می کنیم.
می دونید که من روی شیطنت حساس نیستم اما بیش از حد نشه، حساسیت من فعالیت و تمرین هاست.
فقط تاپیک رو منفجر نکنید، مرسی.
قابل توجه زلزله ها @Atryssa.RA @ROwZa

سلام، خسته نباشید ? بله چشم حتما?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
3,244
9,329
193
اقیانوس بلاهت
وضعیت پروفایل
ما مثل دمینو بهم ضربه میزنیم تو به من من به اون اون به اون!
به نام خدا
نویسنده:آیلار نظام دوست
موضوع:زندگی من


با شور و ذوق وارد مدرسه شدم، مکانی که با بقیه تفاوت اساسی داشت.
وارد کلاس شدم و خانم‌معلم نگاهی انداخت و گفت: چرا دیر کردی؟
عذر‌خواهی کردم و سرجایم نشستم‌،درس ریاضی تمام شده بود و وارد درس جدیدی شده بودیم؛من که چیزی از درس گذشته یاد نگرفته‌بود به خانم معلم گفتم.
اما ایشان با عصبانیت فرمود خودت یاد بگیر.) بسیار ناراحت شدم و از دوستانم درخواست کمک کردم اما هیچ کدام توجهی نکردند.
زنگ تفریح به صدا در آمد رفتم کلاس بچه‌های بزرگتر از خودم و از آنها درخواست کمک کردم؛تمامی آنها به من در یادگیری درس ریاضی کمک کردند و من هم از آنها بابت کمکشان تشکر کردم.
به کلاس رفتم معلم گفت فردا از درس دو ریاضی امتحان داریم.)تمامی بچه‌ها پچ پچ می‌کردند که حتما آیلار صفر می‌شود.
خلاصه زنگ خانه به صدا در آمد.
با قدم‌های استوار از کلاس خارج شدم و به سمت منزل حرکت کردم.
در خانه بسیار تمرین حل کردم و برای امتحان فردا حاضر بودم و صبح با اعتماد به نفس بالایی به مدرسه رفتم.
بعد از ده دقیقه وارد کلاس شدیم؛خانم معلم برگه‌ها را پخش کرد و من هم به تمامی سوالات پاسخ دادم و خانم برگه را گرفت،نگاهی به برگه‌ام انداخت و گفت نمره تو کامل است،آفرین.)
در این دو روز متوجه شدم،شاید یک در بسته شود اما حتما در دیگری به رویمان گشوده می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
ناظر رمان
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
May
1,614
1,074
133
22
به نام خدا
نویسنده:آیلار نظام دوست
موضوع:زندگی من


با شور و ذوق دارد مدرسه شدم، مکانی که با بقیه تفاوت اساسی داشت.
وارد کلاس شدم و خانم‌معلم نگاهی انداخت و گفت: چرا دیر کردی؟
عذر‌خواهی کردم و سرجایم نشستم‌،درس ریاضی تمام شده بود و وارد درس جدیدی شده بودیم؛من که چیزی از درس گذشته یاد نگرفته‌بود به خانم معلم گفتم.
اما ایشان با عصبانیت گفت خودت یاد بگیر.) بسیار ناراحت شدم و از دوستانم درخواست کردم به من یاد بدهند اما هیچ کدام توجهی نکرد.
صدای زنگ تفریح به صدا در آمد رفتم کلاس بچه‌های بزرگتر از خودم و از آنها درخواست کمک کردم؛تمامی آنها به من در یادگیری درس ریاضی کمک کردند و من هم از آنها بابت کمکشان تشکر کردم.
به کلاس رفتم معلم گفت فردا از درس دو ریاضی امتحان داریم.)تمامی بچه‌ها پچ پچ می‌کردند که حتما آیلار صفر می‌شود.
خلاصه زنگ خانه به صدا در آمد.
با قدم‌های استوار از کلاس خارج شدم و به سمت منزل حرکت کردم.
در خانه بسیار تمرین حل کردم و برای امتحان فردا حاضر بودم و صبح با اعتماد به نفس بالایی به مدرسه رفتم.
بعد از ده دقیقه وارد کلاس شدیم؛خانم معلم برگه‌ها را پخش کرد و من هم به تمامی سوالات پاسخ دادم و خانم برگه را گرفت،نگاهی به برگه‌ام انداخت و گفت نمره تو کامل است،آفرین.)
در این دو روز متوجه شدم،شاید یک در بسته شود اما حتما در دیگری به رویمان گشاینده می‌شود.
همینجوری یه قسمتی از زندگی بنویسیم ?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
ناظر رمان
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
May
1,614
1,074
133
22
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
3,244
9,329
193
اقیانوس بلاهت
وضعیت پروفایل
ما مثل دمینو بهم ضربه میزنیم تو به من من به اون اون به اون!
به نام خدا
نویسنده:آیلار نظام دوست
موضوع:زندگی من


با شور و ذوق وارد مدرسه شدم، مکانی که با بقیه تفاوت اساسی داشت.
وارد کلاس شدم و خانم‌معلم نگاهی انداخت و گفت: چرا دیر کردی؟
عذر‌خواهی کردم و سرجایم نشستم‌،درس ریاضی تمام شده بود و وارد درس جدیدی شده بودیم؛من که چیزی از درس گذشته یاد نگرفته‌بود به خانم معلم گفتم.
اما ایشان با عصبانیت فرمود خودت یاد بگیر.) بسیار ناراحت شدم و از دوستانم درخواست کمک کردم اما هیچ کدام توجهی نکردند.
صدای زنگ تفریح به صدا در آمد رفتم کلاس بچه‌های بزرگتر از خودم و از آنها درخواست کمک کردم؛تمامی آنها به من در یادگیری درس ریاضی کمک کردند و من هم از آنها بابت کمکشان تشکر کردم.
به کلاس رفتم معلم گفت فردا از درس دو ریاضی امتحان داریم.)تمامی بچه‌ها پچ پچ می‌کردند که حتما آیلار صفر می‌شود.
خلاصه زنگ خانه به صدا در آمد.
با قدم‌های استوار از کلاس خارج شدم و به سمت منزل حرکت کردم.
در خانه بسیار تمرین حل کردم و برای امتحان فردا حاضر بودم و صبح با اعتماد به نفس بالایی به مدرسه رفتم.
بعد از ده دقیقه وارد کلاس شدیم؛خانم معلم برگه‌ها را پخش کرد و من هم به تمامی سوالات پاسخ دادم و خانم برگه را گرفت،نگاهی به برگه‌ام انداخت و گفت نمره تو کامل است،آفرین.)
در این دو روز متوجه شدم،شاید یک در بسته شود اما حتما در دیگری به رویمان گشوده می‌شود.
گیسو جان چطوره؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
به نام خدا
نویسنده:آیلار نظام دوست
موضوع:زندگی من


با شور و ذوق وارد مدرسه شدم، مکانی که با بقیه تفاوت اساسی داشت.
وارد کلاس شدم و خانم‌معلم نگاهی انداخت و گفت: چرا دیر کردی؟
عذر‌خواهی کردم و سرجایم نشستم‌،درس ریاضی تمام شده بود و وارد درس جدیدی شده بودیم؛من که چیزی از درس گذشته یاد نگرفته‌بود به خانم معلم گفتم.
اما ایشان با عصبانیت فرمود خودت یاد بگیر.) بسیار ناراحت شدم و از دوستانم درخواست کمک کردم اما هیچ کدام توجهی نکردند.
صدای زنگ تفریح به صدا در آمد رفتم کلاس
برای جمله بندی ها بیشتر دقت بشه، صدای زنگ تفریح به صدا در آمد ❌
زنگ تفریح به صدا در آمد ✅
بچه‌های بزرگتر از خودم و از آنها درخواست کمک کردم؛تمامی آنها به من در یادگیری درس ریاضی کمک کردند و من هم از آنها بابت کمکشان تشکر کردم.
به کلاس رفتم معلم گفت فردا از درس دو ریاضی امتحان داریم.)تمامی بچه‌ها پچ پچ می‌کردند که حتما آیلار صفر می‌شود.
خلاصه زنگ خانه به صدا در آمد.
با قدم‌های استوار از کلاس خارج شدم و به سمت منزل حرکت کردم.
در خانه بسیار تمرین حل کردم و برای امتحان فردا حاضر بودم و صبح با اعتماد به نفس بالایی به مدرسه رفتم.
بعد از ده دقیقه وارد کلاس شدیم؛خانم معلم برگه‌ها را پخش کرد و من هم به تمامی سوالات پاسخ دادم و خانم برگه را گرفت،نگاهی به برگه‌ام انداخت و گفت نمره تو کامل است،آفرین.)
در این دو روز متوجه شدم،شاید یک در بسته شود اما حتما در دیگری به رویمان گشاینده می‌شود.

برای اولین تمرین خوبه، خسته نباشی، فقط جمله بندی ها یکم مشکل داره به مرور حل میشه، دایره لغاتت باید وسیع تر بشه یعنی کلمات جدید تر متنوع تر، و اینها مهارتیه که به مرور به دست میاد.
موضوع انتخابیت هم خوب بود اما یکنواخت بود باید جوری بنویسی که خواننده کنجکاو بشه برای مطالعه ادامه.
در هر صورت به عنوان اولین تمرین خوبه ??
 
آخرین ویرایش:
منتقد ادبی+ طراح آزمایشی وبتون
ناظر رمان
منتقد انجمن
مقام‌دار آزمایشی
تیم کتابخوان
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
May
1,614
1,074
133
22
راحت باشید اینجا
باشه ?
برای اولین تمرین خوبه، خسته نباشی، فقط جمله بندی ها یکم مشکل داره به مرور حل میشه، دایره لغاتت باید وسیع تر بشه یعنی کلمات جدید تر متنوع تر، و اینها مهارتیه که به مرور به دست میاد.
موضوع انتخابیت هم خوب بود اما یکنواخت بود باید جوری بنویسی که خواننده کنجکاو بشه برای مطالعه ادامه.
در هر صورت به عنوان اولین تمرین خوبه ?
خب الان من اینجا بفرستم یا تو اون تاپیک دفتر تکلیف بود ؟ اون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
@آیلا
اون جمله رو ویرایش کن بذار داخل دفتر تمرین داستانک نویسیت.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا