تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

?️شعر های کودکانه ?️

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
پدر بزرگ خوبـــــم همیشـــه مهربـونــه

وقتی که پیشم باشه برام کتاب می خونه

مادر بــــزرگ نــــازم خیلــی برام عزیــزه

هرچی غذا می پزه خوشمــزه و لذیــذه

وقتی با اونها باشم غصــه و غم نــدارم

دنیا برام قشنگـــه هیچ چیزی کم ندارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
دکتر مهربان:
دکتر-مهربان
دکتر چه مهربونه درد منو میدونه

زخم منو میبنده با شوخی و با خنده

میگه مریض کوچولو کوچولو و کوچولو

برو بخواب تو خونه دوای تو همینه

تا که بشی سلامت خوشحال و شاد و راحت



شیر خو*ردن:
شیر-خو*ردن
شیر بخورید مفیده مانند برف سفیده
کاملتر از این غذا کس ندیده تا حالا
شیر بخوریم سیر میشیم قوی مثل شیر میشیم
هر روز اگه بنوشیم هیچوقت مریض نمیشیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
شعر فصل بهار:
بهار
بهارم و بهارم شادی با خود میارم

شکوفه های سفید گل های تازه دارم

سه ماه دارم همیشه فروردین اولیشه

اردیبهشت و خرداد ماههای آخریشه


جوجه طلایی:
سلام
جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی

تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی

گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود

نه پنجره نه در داشت نه کسی ز من خبر داشت

دادم به خود یک تکان مثل رستم پهلــــــوان

تخم خود را شکستم اینگونه بیرون جستـــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
پرنده:

پرنده


یه پرنده دوست داره آسمون آبی باشه
روزای خوب خدا صاف و آفتابی باشه

یه پرنده دوست داره خوب و مهربون باشه
شب پیش ستاره ها روز تو آسمون باشه

یه پرنده دوست داره تو دلا غم نباشه
لبا پرخنده باشه درد و ماتم نباشه

یه پرنده دوست داره رو زمین جنگ نباشه
همه دل ها شاد باشن هیچ دلی تنگ نباشه

یه پرنده دوست داره قفسش باز بمونه
از قفس فرار کنه راحت آواز بخونــــه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Nov
455
823
93
Shz
وضعیت پروفایل
تجربه را، تجربه کردن خطاست...!
شعر اتل متل یه مورچه

مورچه


اتل متل یه مورچـــه قدم می زد تو کوچه

اومد یه کفش ولگرد پای اونا لگد کــــرد

مورچه ی پا شکسته راه نمی ره نشسته

پاشا با برگی بسته لنگون زنون و خسته

نمی تونه کار کنه دونه ها رو بار کنـــه

تو لونه انبـــار کنــه بچه هاشا شاد کنه

مورچه جونم تو ماهی عیب نداره سیاهی

مانند شیر شاهـــی خوب بشه پات الهی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا