همگانی المان و مجسمه‌های شهری

تأملی در رابطه‌ی میان معماری و مجسمه‌سازی:
شناخت کلیتی از روابط، شباهت‌ها و تفاوت‌های میان این دو، موضوعی است که در این گفتار سعی شده بدان پرداخته شود. البته، ساخت مجسمه به‌ظاهر قدمتی بیش از معماری دارد.
یک دلیلش را می‌توان سهولت ساخت مجسمه نسبت به معماری دانست؛ اما احتمالاً دلیل عمده آن سادگی بیش‌ازحد درک انسان‌های اولیه از مفهوم فضا بوده که آنان را از دریافت و درنهایت خلق معماری بازمی‌داشته است.
پس عجیب نیست که اجداد انسان در غار زندگی کنند و برای مراسم و آیین‌های خود، مجسمه‌هایی ابتدایی بسازند. این مجسمه‌ها، فاقد کارکرد فیزیکی بوده و تنها برای انجام بعضی مناسک ساخته‌شده‌اند. درواقع باور انسان اولیه به زندگی ابدی، او را به ساخت قبر برای مردگانش واداشت. همین امر باعث شد از توانایی‌های خود در ساخت مجسمه‌ای به‌عنوان قبر استفاده کند؛ ابتدایی‌ترین این مجسمه‌ها، گورپشته‌هایی است که بر مزار رفتگان می‌ساختند؛ اما با یکجا‌نشین شدن انسان و روی آوردن وی به کشاورزی، جامعه‌ای طبقاتی شکل می‌گیرد که دیگر نیازها، سلایق و سنن آن از حد ساختن قبوری ساده برای اموات فراتر می‌رود. این جوامع طبقاتی به معابد، کاخ‌ها، آرامگاه‌ها و… نیاز دارند. انسان در این زمان به درکی از معماری نیز دست‌یافته و برای مثال به ساخت سرپناه برای خود می‌پردازد. او دیگر در غار زندگی نمی‌کند، بلکه روابط پیچیده‌تر در جامعه نیاز به عملکردهای متنوع را پیش آورده که منجر به ساخت نخستین فضاهای معماری می‌شود.
خانه‌ها، بازارها و دیگر عملکردهای اجتماعی چنین کالبدهایی را دیکته می‌کند. ما در عمل شاهد هستیم که بسیاری از این آثار معماری واجد حجمی معظم و برونگرا هستند. گویی که اصلاً برای استفاده از فضای درونی‌شان ساخته نشدند، بلکه نمود کلی آن‌ها مقصود بوده است. شاید بتوان برای مثال به اهرام مصر یا زیگورات‌های تمدن عیلام اشاره کرد. در این نمونه‌ها که به‌وضوح سمبلی از جامعه طبقاتی خود هستند، شاهد حجمی بزرگ، سنگین و ستبر هستیم که حتی بی‌شباهت به کوه نیست. سلسله‌مراتب حاکم بر جامعه نیز به‌نوعی با ارتفاعات مختلف این احجام چفت شده‌اند؛ بنابراین ساخت این بناها تنها واجد ارزش معمارانه نیست، چون فضایی از پیش‌ساخته نشده، بلکه حجم بیرونی شاخصه آن‌هاست. پس شاید بتوان آن‌ها را بیشتر، مجسمه خواند تا معماری؛ یعنی هنوز درک انسان‌ها از مفهوم فضا تا حدی پیش نرفته که بتوانند تنها به خلق آن بپردازند، بدون آن‌که به وساطت مجسمه نیازی داشته باشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,729
پسندها
پسندها
12,865
امتیازها
امتیازها
323
سکه
334
ساخت مجسمه «ابوالهول» مصر کنار اهرام، گویای نزدیکی فاصله میان معماری و مجسمه‌سازی در آن عصر بوده، به‌طوری‌که مرزبندی مشخص میان این دو هنر وجود نداشته است؛ اما ساخت بناهایی معمارانه تر در اعصار بعدی حاکی از آن است که دید کلی انسان‌ها نسبت به معماری کامل‌تر از گذشته شده؛ دیگر بناهایی ساخته می‌شوند که حجم بیرون آنان مانند سابق حائز اهمیت نیست. در این بناها فضای داخلی مهم می‌شود و ازاین‌روی عنصر دیگری به نام تزیینات پدید می‌آید که برخی از آن‌ها مجسمه را به یادمان می‌آورند. این‌بار معماری بر مجسمه‌سازی سوار می‌شود.
مجسمه در خدمت ارائه فضایی زیبا و خوشایندتر البته منطبق با معیارهای زیباشناختی آن روز قرار می‌گیرد و خود به‌تنهایی حائز اهمیتی جداگانه نیست. در حقیقت، تعریف فضا به کمک این عناصر تزییناتی انجام می‌شود. البته در اینجا تفکیکی میان معماری غرب و شرق به‌طور اعم لازم است. در دوره امپراتوری روم می‌بینیم که مجسمه به‌عنوان هنری ارزشمند شناخته می‌شود و مورداحترام است. حال اگر به معماری عصر خودمان که معماری مدرن نام دارد، بنگریم، رابطه معماری و مجسمه‌سازی را نوعی دیگر می‌یابیم.
این‌بار نه معماری بر مجسمه غالب است و نه مجسمه بر معماری پیروز می‌شود؛ هر یک‌راه خود را رفته‌اند. پیشرفت انسان درزمینه‌ی درک هنری، همراه با پیشرفت علم و راه یافتن مفهوم زمان در معماری، هر دو هنر را به‌سوی نوعی انتزاعی‌تر، ساده‌تر و احیاناً نخبه‌گرا تر می‌کشاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین