شعر اشعار شکسپیر | شاعر انگلیسی

فردا، و فردا و فردا،
با گام‌های کوتاه، از روزی به روز دیگر،
تا آخرین حرف ثبت شده در دفتر عمر می خزد؛
و تمام دیروزهایمان راه مرگ خاک آلود را برای ابلهان روشن کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خاموش، خاموش، ای شمع حقیر!
زندگی چیزی جز سایه‌ای لرزان نیست، بازیگری است بینوا
که ساعت خویش را بر صحنه جولان می دهد و می خروشد
و آنگاه چیزی شنیده نمی شود. حکایتی است
که احمقی آن را گفته است، پر از هیاهو و خشم، که معنا ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر اين شعر را خواندي
دستي که آن را نوشته است به ياد نياور
زيرا من به قدري تو را دوست دارم
که دلم مي خواهد در خيال و افکار شيرين تو
از ياد رفته باشم
مبادا
به من فکر کني و تو را غمگين سازد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین