به نام خدا
عنوان: قبر مجوف
نام نویسنده:کیاناز تربتی نژاد و خط سیاه
ناظر و منتقد: @ReiHan
ویراستار: @ovin.arat @roz?
سطح اثر :منتخب
با صدای قطرات باران، نجوایشان با لم*س شیشه حرکتهایشان در میان خاک و گل ... .
- من میشنوم، میبینم و حس میکنم صدایی را که از عمق چشمان نامرئیات معلق است.
پژواکی دورگه به گوش میرسد:
- من میشنوم، میبینم، نمیتوانم لم*س کنم حسی را که در چشمان نامرئیت موج میزند.
از عمق و مابین ترکهای قلب مرده و زندهیشان نالهای بر میخیزد.
نالهای از جنس و داد، نالهای از جنس نرسیدن!
در دیاری از آغوشی تهی، او دفن شده بود. در همین حوالی، قبرِ مجوفِ قلب دخترکی سرشار از وجود هر چند خالی او بود اما چه میشد کرد که قبر مجوفی دیگر، در آن دیار بیآغو*ش آرمیده بود.
در میان همین نیمه شبها سوسوی چیزی به نام عشق روشنایی داد به اتاقکی که شروع ماجرا بود.
و چه غمبار بود این زیبایی پوشالی، هر چند شیرین و دوست داشتنی اما مجوف.مشاهده فایلپیوست 34068
نام نویسنده:کیاناز تربتی نژاد و خط سیاه
ناظر و منتقد: @ReiHan
ویراستار: @ovin.arat @roz?
سطح اثر :منتخب
با صدای قطرات باران، نجوایشان با لم*س شیشه حرکتهایشان در میان خاک و گل ... .
- من میشنوم، میبینم و حس میکنم صدایی را که از عمق چشمان نامرئیات معلق است.
پژواکی دورگه به گوش میرسد:
- من میشنوم، میبینم، نمیتوانم لم*س کنم حسی را که در چشمان نامرئیت موج میزند.
از عمق و مابین ترکهای قلب مرده و زندهیشان نالهای بر میخیزد.
نالهای از جنس و داد، نالهای از جنس نرسیدن!
در دیاری از آغوشی تهی، او دفن شده بود. در همین حوالی، قبرِ مجوفِ قلب دخترکی سرشار از وجود هر چند خالی او بود اما چه میشد کرد که قبر مجوفی دیگر، در آن دیار بیآغو*ش آرمیده بود.
در میان همین نیمه شبها سوسوی چیزی به نام عشق روشنایی داد به اتاقکی که شروع ماجرا بود.
و چه غمبار بود این زیبایی پوشالی، هر چند شیرین و دوست داشتنی اما مجوف.مشاهده فایلپیوست 34068
آخرین ویرایش توسط مدیر: