[تاسیان]

گاهی با خودم فکر می‌کنم که مگه ما آدما چقدر می‌تونیم از هم بی‌خبر بمونیم؟ چقدر می‌تونیم شب و روز بگذرونیم و فکرمون نره سمت کسی که یه وقتی تمام روز و شبمون بوده؟ دیدم اگه این منم، که اگه بگم هیچ وقت هیچ وقت یادم نمیوفته تو رو ولی «هوا که سرد می‌شه، یاد تو می‌افتم..»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلتنگی‌ درد نیست، جراحتی ‌ست در سینه، ریشه دوانده به روح و روان...
یک رعشه ی دائمی، سرگردان در تک‌ تک‌ سلول‌های بدن...
وهمی بی‌ انتها که روز و شب ندارد، همیشه هست!!...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو همون هیچی هستی

که هرموقع میرم تو فکرو

یکی ازم میپرسه به چی‌ فکر میکنی؟؟

میگم هیچی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم‌ها یک خاصیتِ خیلی مهم دارن، ‏همه‌شون فِک میکنن یه روزی برای از دست داده‌هاشون، خواهند مُرد. فِک میکنن غمِ فراق رو طاقت نمیارن. فِک میکنن تو اون روز دنیا براشون به پایانِ خودش می‌رسه...

‏الان همه‌ی اون آدم‌ها زنده‌ان !

‏و دنیا هم ادامه داشت !

‏خاصیتی مهم بنام "سخت‌جان شدن" ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه کِش اونقدری کِش میاد که بضاعتشه
بعدش از یه جایی به بعد دیگه نمیتونه، نه که نخواد، نمیتونه
زیادی بکشی در میره میخوره تو چشم و چالت!
این جریان خیلی از آدماست، آدم ها رو بیشتر از تحملشون تحت فشار قرار ندید .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SHAHIN

کاربر حرفه ای
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7,060
پسندها
پسندها
11,270
امتیازها
امتیازها
328
سکه
27
وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شده، دست و پا زدن فایده ای ندارد.
باید بگذاری برود پیِ کار و زندگی‌اش، باید قبول کنی که شبیه خوردن یک نوشیدنی که جایی به انتها می‌رسد، به انتها رسیده.
اگر مدام نی را ته لیوان بچسبانی و هورت بکشی جز یک صدای ناموزون اتفاقی نمی افتد، حالا هی هورت بکش، هی هورت بکش، چیزی دستگیرت نمی شود.
فقط توجه اطرافیان به عجز و فلاکت آدم بیشتر می‌شود، باید یک جایی نی را از دهانت بگیری، لیوان را بگذاری رویِ میز، و بیخیالِ چند قطره‌ی باقی مانده شوی. باید بگذاری برود.
هورت کشیدنِ آدمی که تمام شده دردی را درمان نمی‌کند.

علی فاطمی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین