متن | انجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.



می‌میرم صد بار پس مرگ تنم

می‌گرید باز تنم هم تنم در کفنم

زان رو که دگر روی تو نتوانم دید

ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



از شعرم خلقی بهم انگیخته‌ام

خوب و بدشان بهم درآمیخته‌ام

خود گوشه گرفته‌ام تماشا را

کآب در خوابگه مورچگان ریخته‌ام



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



یک چند به گیر و دار بگذشت مرا

یک چند در انتظار بگذشت مرا

باقی همه صرف حسرت روی تو شد

بنگر که چه روزگار بگذشت مرا



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



گفتم زخ تو گفت به گل می‌ماند

گفتم ل*ب تو گفت به مل می‌ماند

گفتم قد من گفت به پیش گل و مل

ز اینسان که خم آورده به پل می‌ماند



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



قلعه سقریم

مانده‌ام از حکایتِ شبِ بیم

بارک الله احسن التقویم

چه به خوابی گران در افتادم

کاروان رفت و چشم بگشادم

از نگه دیده‌ام نجست سراغ

سحر آمد به یاوه سوخت چراغ

گرم بودم چو با نوای و سرود

رفت از من هر آنچه بود و نبود

دم صبحم ز دیده خواب چو برد

دل پشیمانی فراوان خورد

گفت: خفتی به راه و صبح دمید

گفتم: اینم نصیب بود و رسید

تا جهان نقشبندِ خانه ماست

کم کس آید به کاردانی راست…



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



من ندانم با که گویم شرح درد

قصه رنگ پریده، خون سَرد

هرکه با من همره و پیمانه شد

عاقبت شیدا دل و دیوانه شد

قصه‌ام عشاق را دلخون کند

عاقبت خواننده را مجنون کند

آتش عشق ست و گیرد در کسی

کاو، ز سوز عشق می‌سوزد بسی…



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



ری‌را

«ری را»… صدا می‌آید امشب

از پشت « کاچ» که بند آب

برق سیاه تابش تصویری از خراب

در چشم می‌کشاند

گویا کسی است که می‌خواند

اما صدای آدمی این نیست

با نظم هوش ربایی من

آوازهای آدمیان را شنیده ام

در گردش شبانی سنگین؛

زاندوه های من

سنگین تر

و آوازهای آدمیان را یکسر

من دارم از بر

یکشب درون قایق دلتنگ

خواندند آنچنان؛

که من هنوز هیبت دریا را

در خواب

می بینم

ری را. ری را…



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



ترا من چشم در راهم

ترا من چشم در راهم

شباهنگام

که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

ترا من چشم در راهم

شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



گل زودرس

آن گل زودرس چو چشم گشود

به ل*ب رودخانه تنها بود

گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود

ل*ب گشادی کنون بدین هنگام

که ز تو خاطری نیابد

سود

گل زیبای من ولی مشکن

کور نشناسد از سفید کبود

نشود کم ز من بدو گل گفت

نه به بی موقع آمدم پی جود

کم شود از کسی که خفت و به راه

دیر جنبید و رخ به من ننمود

آن که نشناخت قدر وقت درست

زیرا این طاس لاجورد چه جست؟



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه

گر چه می‌گویند: « می‌گریند روی ساحل نزدیک

سوگواران در میان سوگواران»

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست

در درون کومه تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می‌ترکد

ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ

قاصد روزان ابری، داروگ! کی می‌رسد باران؟



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین