V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,051 میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز تنم هم تنم در کفنم زان رو که دگر روی تو نتوانم دید ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز تنم هم تنم در کفنم زان رو که دگر روی تو نتوانم دید ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,052 از شعرم خلقی بهم انگیختهام خوب و بدشان بهم درآمیختهام خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب در خوابگه مورچگان ریختهام آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
از شعرم خلقی بهم انگیختهام خوب و بدشان بهم درآمیختهام خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب در خوابگه مورچگان ریختهام
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,053 یک چند به گیر و دار بگذشت مرا یک چند در انتظار بگذشت مرا باقی همه صرف حسرت روی تو شد بنگر که چه روزگار بگذشت مرا آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا یک چند در انتظار بگذشت مرا باقی همه صرف حسرت روی تو شد بنگر که چه روزگار بگذشت مرا
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,054 گفتم زخ تو گفت به گل میماند گفتم ل*ب تو گفت به مل میماند گفتم قد من گفت به پیش گل و مل ز اینسان که خم آورده به پل میماند آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
گفتم زخ تو گفت به گل میماند گفتم ل*ب تو گفت به مل میماند گفتم قد من گفت به پیش گل و مل ز اینسان که خم آورده به پل میماند
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,055 قلعه سقریم ماندهام از حکایتِ شبِ بیم بارک الله احسن التقویم چه به خوابی گران در افتادم کاروان رفت و چشم بگشادم از نگه دیدهام نجست سراغ سحر آمد به یاوه سوخت چراغ گرم بودم چو با نوای و سرود رفت از من هر آنچه بود و نبود دم صبحم ز دیده خواب چو برد دل پشیمانی فراوان خورد گفت: خفتی به راه و صبح دمید گفتم: اینم نصیب بود و رسید تا جهان نقشبندِ خانه ماست کم کس آید به کاردانی راست… آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
قلعه سقریم ماندهام از حکایتِ شبِ بیم بارک الله احسن التقویم چه به خوابی گران در افتادم کاروان رفت و چشم بگشادم از نگه دیدهام نجست سراغ سحر آمد به یاوه سوخت چراغ گرم بودم چو با نوای و سرود رفت از من هر آنچه بود و نبود دم صبحم ز دیده خواب چو برد دل پشیمانی فراوان خورد گفت: خفتی به راه و صبح دمید گفتم: اینم نصیب بود و رسید تا جهان نقشبندِ خانه ماست کم کس آید به کاردانی راست…
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,056 من ندانم با که گویم شرح درد قصه رنگ پریده، خون سَرد هرکه با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد قصهام عشاق را دلخون کند عاقبت خواننده را مجنون کند آتش عشق ست و گیرد در کسی کاو، ز سوز عشق میسوزد بسی… آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
من ندانم با که گویم شرح درد قصه رنگ پریده، خون سَرد هرکه با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد قصهام عشاق را دلخون کند عاقبت خواننده را مجنون کند آتش عشق ست و گیرد در کسی کاو، ز سوز عشق میسوزد بسی…
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,057 ریرا «ری را»… صدا میآید امشب از پشت « کاچ» که بند آب برق سیاه تابش تصویری از خراب در چشم میکشاند گویا کسی است که میخواند اما صدای آدمی این نیست با نظم هوش ربایی من آوازهای آدمیان را شنیده ام در گردش شبانی سنگین؛ زاندوه های من سنگین تر و آوازهای آدمیان را یکسر من دارم از بر یکشب درون قایق دلتنگ خواندند آنچنان؛ که من هنوز هیبت دریا را در خواب می بینم ری را. ری را… آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
ریرا «ری را»… صدا میآید امشب از پشت « کاچ» که بند آب برق سیاه تابش تصویری از خراب در چشم میکشاند گویا کسی است که میخواند اما صدای آدمی این نیست با نظم هوش ربایی من آوازهای آدمیان را شنیده ام در گردش شبانی سنگین؛ زاندوه های من سنگین تر و آوازهای آدمیان را یکسر من دارم از بر یکشب درون قایق دلتنگ خواندند آنچنان؛ که من هنوز هیبت دریا را در خواب می بینم ری را. ری را…
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,058 ترا من چشم در راهم ترا من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم شباهنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
ترا من چشم در راهم ترا من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم شباهنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,059 گل زودرس آن گل زودرس چو چشم گشود به ل*ب رودخانه تنها بود گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود ل*ب گشادی کنون بدین هنگام که ز تو خاطری نیابد سود گل زیبای من ولی مشکن کور نشناسد از سفید کبود نشود کم ز من بدو گل گفت نه به بی موقع آمدم پی جود کم شود از کسی که خفت و به راه دیر جنبید و رخ به من ننمود آن که نشناخت قدر وقت درست زیرا این طاس لاجورد چه جست؟ آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
گل زودرس آن گل زودرس چو چشم گشود به ل*ب رودخانه تنها بود گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود ل*ب گشادی کنون بدین هنگام که ز تو خاطری نیابد سود گل زیبای من ولی مشکن کور نشناسد از سفید کبود نشود کم ز من بدو گل گفت نه به بی موقع آمدم پی جود کم شود از کسی که خفت و به راه دیر جنبید و رخ به من ننمود آن که نشناخت قدر وقت درست زیرا این طاس لاجورد چه جست؟
V Vida. کاربر ویژه کاربر انجمن نوشتهها نوشتهها 2,734 پسندها پسندها 1,409 امتیازها امتیازها 223 سکه 3 1/17/24 #1,060 خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه گر چه میگویند: « میگریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران» قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟ آخرین ویرایش توسط مدیر: 1/17/24
خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه گر چه میگویند: « میگریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران» قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد ـ چون دل یاران که در هجران یاران ـ قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟