چه مضحک است این صبح.
تنها طلوع خورشید را دارد اما تو کنارم نیستی تا این صبح، صبح باشد.
تحمل این دوری از توان من خارج است.
برگرد.
دلتنگت هستم، همسر رویاهای من.
یک بار دیگر این شانس را به من بده تا غروب خورشید را با هم تماشا کنیم.
تا دست در دست هم در میان وزش نسیم قدم بزنیم.
من اینجا هستم ولی قلبم با تو مانده است.
همسرم، همه زندگیم، با تمام وجود دلتنگ تو هستم.
بدون تو روزهام دارن لحظه به لحظه بدتر میشن.
بدون تو نمیتونم به بودن خودم فکر کنم.
دوری دیگه بسه.
برای نفس کشیدن تو رو میخوام.
برگرد پیش من که دلتنگی خیلی اذیتم کرده.