طنز [پدر است دیگر]

پدرت روز اول مدرسه ازت فیلم گرفته؟
من بابام سر کوچه پیادم کرد
گفت:
ساختمون های آخر یکیش تابلو دبستان داره
بعدا یادش اومد هنوز خوندن بلند نیستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به بابام گفتم اگه من بمیرم چیکار می‌کنی؟
گفت بندازش ماه رمضون تا ناهار ندیم...
از اون به بعد سعی کردم نمیرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏به بابام گفتم چرا مثل باباهای مردم باهام شوخی نمیکنی باهام کشتی نمیگیری
گفت باشه بیا کشتی بگیریم
وجدانن کی استفاده از چوب رو تو کشتی آزاد کرده
که من الان از گردن به پایین تو گچم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بابام میگه اینقدر اینترنت رو قطع و وصل کردن
الان مودممون میسوزه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ailar
بابام ساعت گذاشته بیدار شه، آلارمش زنگ زده، گوشیشو گرفته دستش زل زده بهش، به من نگاه میکنه میگه کیه؟
من دیگه تشنج کردم اینور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Madiheh
رفتیم خاستگاری بابای دختره گفت من دخترم رو با خون دل بزرگ‌کردم،
بابام گفت اینا زامبین بیا بریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ailar
قبلا همیشه یه سوال از ما بچه ها ميپرسيدن
مي گفتن عموجون یک کیلو پنبه سنگین تره یا یک کیلو آهن
من از بابام پرسیدم
گفت من جفتشو میزنم تو سرت هر کدوم که سرت رو شکست سنگين تره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برخورد خانواده هم تو پیامبر شدن خیلی مهمه
مثلا من اگه به بابام بگم خواب دیدم یازده تا ستاره بهم سجده کردن سریع میگه؛
بریم آزمایش اعتیاد بدیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مراسم عقد خواهرم بود خانواده داماد میگفتن :
نون و پنیر آوردیم ؛ دخترتونو بردیم …!
بابام‌ با خوشحالی میگفت
نون و پنیر ارزونی تون ؛ ترشی چپوندیم بهتون
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ظهر تو تلويزيون دختره ميگفت بابام گاواشو فروخته برا خواهرم جهاز خريده
بابام بهم گفت شانس آورديم دختر نداريم ، وگرنه مجبور بودم بفروشمت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین