دیالوگ دیالوگ‌های ماندگار باب‌اسفنجی

خرچنگ : این هیولا میخواد بندازتمون تو روغن و ازمون چیپس درست کنه!
پاتریک : آخ جون اون‌وقت من می تونم خودمو بخورم!

? باب اسفنجی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همیشه حرفی که میزنیم مهم نیست،
گاهی حرفی که نمیزنی مهمه !

? باب اسفنجی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عجب صبح قشنگی!
کاش باب اسفنجی هم اینجا بود
و از نبودن خودش لذت میبرد!!

? باب اسفنجی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باب اسفنجی: ببینم اگه از آینده اومدی بگو ببینم جمله بعدی من چیه؟
پلانگتون: یه چیز احمقانه
باب اسفنجی: واای درسته.

? The SpongeBob

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نوشته‌ها
نوشته‌ها
12,167
پسندها
پسندها
14,365
امتیازها
امتیازها
648
سکه
979

باب: پاتریک چرا انقدر ناراحتی؟
پاتریک: امروز یه بچه رو دیدم داشت سر چهارراه گل می‌فروخت.
باب: از دیدن اون بچه ناراحت شدی؟
پاتریک: نه!
باب: پس چی ناراحتت کرده؟
پاتریک: همین دیگه، از این ناراحتم که فهمیدم دیدن این‌جور بچه ها اینقدر واسم عادی شده که دیگه ناراحتم نمی‌کنه!

? باب اسفنجی شلوار مکعبی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین