به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

[ سـر اومد زمـسـتون ... ]

  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #11
تصمیم گرفته ام

هر چه تو را

به یاد من بیندازد

دور بریزم

فقط یکی بگوید

با چای اول صبح

با سیگار آخر شب

با خلوت بعد از ظهر خیابان

با خانه های پلاک چهل و چهار

با نیمه ی تابستان

با آخر بهار

با اولین برف

با درخت غرق شکوفه

با باران

با باران

با باران

چه کنم؟



| مریم نوابی نژاد |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #12
بهار تویی

که در دم دمای تو

می شکفم

حتی اگر

از یخ بندان جهان

دلسرد شده باشم.



| یاور مهدی پور |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #13
دریا با این همه آب

رودخانه با این همه آب

تنگ بلور حتی با این همه آب

رخصت نمی دهد این همه آب

تا بنگریم که ماهی ها چگونه می گریند.



| بیژن نجدی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #14
می خواستم که بدانی

با تو، همیشه هر روز برایم بهار بود

وقتی تو هستی، تو لبخند میزنی

مرا چه حاجت به انتظار فصل ها

با تو هرلحظه بهار است

هرشب پُر از عطر بهارنارنج

می‌خواستم که بدانی

تو حس زیبای بهارگونه ای برایم

همان‌قدر لطیف، مهربان

پر اُمید و سرزنده

با تو همیشه هر لحظه بهار است

هرشب، وقتی آسمان هم برایم

آواز سرد زمستان را می خواند



| حاتمه ابراهیم زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #15
این همیشه ها و بیشه ها

این همه بهار و این همه بهشت

این همه بلوغ باغ و بذر و کشت

در نگاه من،

پر نمی کنند

جای خالی تو را...



| محمدرضا شفیعی کدکنی |‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #16
غم را روانه کرده‌ام به دوردست‌ها

نشسته‌ام پشت پنجره‌ی بهار

بوسه می‌زنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی

و مُشت مُشت شادی در خانه می‌پاشم

می‌خندم و به فاصله‌ی من تا من فکر می‌کنم

قهوه‌ام را تلخ سر می‌کشم

و طعم گس زندگی را فراموش می‌کنم

قوی‌بودن انتخاب من است!



| سارا قبادی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #17
آخرین روزهای اسفند است

از سرِ شاخِ این بره*نه چنار

مرغکی با ترنمی بیدار

می‌زند نغمه

نیست معلومم

آخرین شِکوِه از زمستان است؛

یا نخستین ترانه ‌های بهار!



| محمدرضا شفعی کدکنی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #18
آواز سبز دستت

بهار را بیدار کرده است

تا من در ابدیت زنبق‌ها

از چشم‌های تاریکت

عبور کنم...!



| بهرام اردبیلی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #19
از تمام دارایی‌ها

یکی، دو گلدان شمعدانی دارم

یک جفت ماهی سرخ دارم

دوچرخه‌ای یادگار پدربزرگ

یک مداد دندان زده

چند تا شعر

و تا دلت بخواهد «دوستت دارم»...



| حمید جدیدی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #20
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.

بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد؛

بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.

هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد. درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود...

و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.

درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد، کیست که باور کند؛ چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است.

بهار باش

نه بهارِ تقویم

که بهارِ تصمیم!





| عرفان نظر آهاری |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
بالا