شعر اشعار غلامحسین درویشی

ترانه های مرا آسمان ترنّم کرد
شنید غنچه و شادان شد و تبسّم کرد

به دوش ابر نشاند و به دست باد سپرد
به رنگ بارش باران نثار مردم کرد

ترانه های عزیزم به دشت و کوه رسید
بهار خنده زد و راه غصه را گم کرد

رسید قطره ای از آن به ساحل دریا
وجود دریا را غرق در تلاطم کرد

نسیم زمزمه هایم به کشتزار وزید
هوای دامنه را غرق بوی گندم کرد

ترانه هایم را آسمان شبی پوشید
به روی پیرهنش نقش ماه و انجم کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,152
پسندها
پسندها
18,860
امتیازها
امتیازها
483
سکه
161
هزار قهقهه شوق است در نگاه غم ام
چکامه می چکد از چشمخانه ی قلم ام

سماع دلشده فواره می زند به سما
به نیم پرده نسیم از نوای سیمِ غم ام

خرابْخانه ی خواب و سراب بیداری ست
نمی ز میکده ی نغمه های زیر و بم ام

دلم به طرح غزل رنگ نور و شور کشید
که نغمه خوان الستم، طلوع صبحدم ام

درون خلوتِ گلرنگِ جانِ باران پوش
شکفت غنچه ی هستی به شاخه ی عدم ام

پریش مثل خزان می شود دلِ باغم
خشی اگر به خسی افتد از خطِ قدم ام

سیاه مستی جاوید آرزو داری
بنوش جرعه ی نوری ز فیضِ جامِ جم ام

به لحن روشن آیات نور، معجزه کرد
کتاب آینه با لهجه خوش عجم ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین