فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند ، فقط او میتواند مرا بشناسد ، او حتماً می فهمد … می خواهم عصاره ، نه ، ** تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم:
در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
عشق چیست؟ برای همه رجاله ها یک هرزگی یک ولنگاری موقتی است . عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای ** و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار میکنند پیدا کرد