همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می‌آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته میشود.!

صادق هدایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به خودم می‌خندیدم، به زندگانی می‌خندیدم می دانستم که در این بازیگرخانه بزرگ دنیا هر کسی یک جور بازی میکند تا هنگام مرگش برسد!

صادق هدایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دنیا آخر نمی‌شود، فقط بشر تمام می‌شود آنهم بدست خودش!

صادق هدایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا دیگر نه زندگانی می کنم ونه خواب هستم ،نه از چیزی خوشم می‌آید و نه بدم می‌آید، من با مرگ آشنا و مانوس شدم مرگ یگانه دوست من است و تنها چیزی که از من دلجویی می‌کند.
صادق هدایت?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مرگ، همه هستی‌ها را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یکسان می‌کند نه توانگر می‌شناسد و نه گدا... .
صادق هدایت?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.
صادق هدایت?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر چه فکر می‌کنم، ادامه دادن به این زندگی بیهوده است. من یک میکرُب جامعه شده‌ام، یک وجود زیان‌آور، سربار دیگران. گاهی دیوانگیم گل می‌کند، می‌خواهم بروم دور خیلی دور، یک جایی که خودم را فراموش بکنم. فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم!

صادق هدایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بشر آنقدر که از نیستی می‌ترسد، از مرگ نمی‌ترسد و برای بقای وجود خودش است که متوجه عوالم معنوی و شئونات اجتماعی شده است. کسانی هستند که به امید زندگی ابدی با رضا و رغبت مرگ را استقبال می‌کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من همه دوست و آشناهام را تو یک خواب آشفته شناختم، مثل اینکه آدم ساعت‌های دراز از بیابان خشک و بی‌آب و علف می‌گذره به امید اینکه یک نفر دنبالشه! اما همین که برمی‌گرده که دست اون را بگیره، می‌بینه که کسی نبود. بعد می‌لغزه و توی چاله‌ای که تا اون وقت ندیده بود می‌افته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در ته چشمهای او یک روح انسانی دیده می‌شد، در نیم شبی که زندگی او را فراگرفته بود یک چیز بی پایان در چشمهایش موج می‌زد و پیامی باخود داشت که نمی‌شد آنرا دریافت، ولی پشت نی نی چشم او گیر کرده بود. آن نه روشنایی و نه رنگ بود، یک چیز باورنکردنی مثل همان چیزی که در چشمان آهوی زخمی دیده می‌شود بود، نه تنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت، بلکه یک نوع تساوی دیده می‌شد. دو چشم میشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود؛ ولی به نظر می‌آمد نگاه‌های دردناک پر از التماس او را کسی نمی‌دید و نمی‌فهمید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا ما با هم متحد نباشیم حال و روزمان همین است. راه راست یکی است، هزار تا که نمیشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آدم طبیعی، آدم سالم باید خوب بخورد، خوب بنوشد و خوب عشق‌ورزی بکند. خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دنیا آخر نمی‌شود، فقط بشر تمام می‌شود آنهم بدست خودش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی که انسان شهری را وداع می‌کند مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می‌گذارد و مقداری از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش می‌برد! حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست، شاید یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنها خوشبختند، آزادند، ولی ما چه هستیم: یک مشت سایه‌های سرگردان با افکار شوریده که در هم می‌لولیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
••
دنیا آخر نمی‌شود،
فقط بشر تمام می‌شود آنهم بدست خودش!

#صادق_هدایت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

یمنایمنا عضو تأیید شده است.

مدیر تالار گالری زندگی
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,947
پسندها
پسندها
3,628
امتیازها
امتیازها
328
ﺗﺎ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﻭﺣﺸﺖ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺷﮑﯿﺎﺕ ﻭ ﺳﻬﻮﯾﺎﺕ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ، ﺩﺭ اﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻄﯿﻊ ﻭ ﻣﻨﻘﺎﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪ.ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺮﺳﯿﻢ.
ﺗﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺯﺟﺮ ﻭ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﻭ ﺍُﺧﺮﻭﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽ‌کنید می‌آند ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟
این پنبه را از گوشتان دربیارید.
ﻭﺍﺿﺢ ﺗﺮ بگم : ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺘﺮﺳﺎﻧﯿﻢ ﻭ به تحمل شدائد زندگی ترغیب نکنیم و ﺩﺭ اﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﯿﺰﻩ ﻭ ﻣﺸﺖ ﻭ ﺗﻮﺳﺮﯼ ﻧﺘﺮﺳﺎﻧﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻼﻩ ﻣﺎ ﭘﺲ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺍﺳﺖ.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دنیا دمدمی است ، دو روز دیگر ماها خاک می شویم ، چرا سر حرف های پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟ چیزی که می ماند همان خوشی است ، وقت را باید غنیمت شمرد
باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد....
 
یاد گرفته ام برای دلخوشی ،تغییر ،همدردی ،دوستی
عشق ورزیدن ، آموختن ،خندیدن و....
در انتظار چیزی نمانم
سال هم که نو شود
عده ایی از ما فقط یک سال پیر تر می شویم
نه بزرگتر .
و این یک توهم است که با سال نو ، آدم نو می آید
 
البته این حقیر نابغه گمنام عظیم الشان گمنامی هستم که دنیا بعدا قدرم را خواهد شناخت و مجسمه ام را خواهند ریخت و برای فقدانم آب پیاز توی چشمشان خواهند چکانید و ننه من غریبم راه میاندازند و روی قبرم گل لاله عباسی نثار خواهند کرد.. اما برای اینکه مبادا دانشمندان اروپا مانند انیشتین و لانژون و مادام کوری و ادیسون از کشفیات این حقیر بی بضاعت سو استفاده کنند و آن را ب نام نامی خودشان قالب بزنند تا زمانی ک patent پائته اختراعات و اکتشافات خودم را به صحه ئ ملوکانه و مقامات صلاحیت دار نرسانده ام آمار صحیح و ارقام دقیقی ک فراهم کرده ام علی العجاله مغشوش میکنم تا لااقل پس از مرگم دربست برای میهن عزیزم باقی بماند...
«توپ مرواری»
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین