L
Lidiya
مهمان
حضوری تولدتو تبریک گفتم.بوسم دادی.
ولی انگار همین دیروز بود فسقل بچه یکساله بودی ذوقتو می کردم و بهت می گفتم صد تومنی من.گاهی هم پنجاه تومنی .صد تومن و پنجاه تومن تک تومن.حالا این ناز و ذوق کردن ها از کجام در میاوردم خدا داند.خیلی زود گذشت.قدر لحظه هامون بدونیم.تولدت مبارک خواهر گلم.???????
از همه بچه ها هم تشکر می کنم بابت تبریک هاتون
جیییغ بگم بگم بگم؟
همینجا بگم؟
آره خلاصه که انگار همین دیروز بود که بیلی و گلبرگ باهم عروسی کردن
(بچه هامون_عرسک).
انگار همین دیروز بود که نخود فرنگی سرخ کردی و دادی بهم و گولم زدی که این غذای خوشمزه رو برای تو درست کردم و تا چند روز... . ?و هنوزم حالم از نخود فرنگی بهم می خوره به لطفت ?
غلااممم بازی! اینم انگار همین دیروز بود.
غلام دزده الان میاد ?
انگار همین دیروز بود که خودمو جلوی آشپزخونه به خواب می زدم تا مامانی بیاد بغلم کنه و بذاره توی جام.
بَهمن بازی با علیرضا توی زیر زمین.
همدیگه رو زدن با بالش، ترسوندن من و....
من چقدر زود پیر شدم.
ممنون خواهر عزیزم ?
همینجا بگم؟
آره خلاصه که انگار همین دیروز بود که بیلی و گلبرگ باهم عروسی کردن
(بچه هامون_عرسک).
انگار همین دیروز بود که نخود فرنگی سرخ کردی و دادی بهم و گولم زدی که این غذای خوشمزه رو برای تو درست کردم و تا چند روز... . ?و هنوزم حالم از نخود فرنگی بهم می خوره به لطفت ?
غلااممم بازی! اینم انگار همین دیروز بود.
غلام دزده الان میاد ?
انگار همین دیروز بود که خودمو جلوی آشپزخونه به خواب می زدم تا مامانی بیاد بغلم کنه و بذاره توی جام.
بَهمن بازی با علیرضا توی زیر زمین.
همدیگه رو زدن با بالش، ترسوندن من و....
من چقدر زود پیر شدم.
ممنون خواهر عزیزم ?
آخرین ویرایش: