تپش های ناآرام قلب آسمان نوید می داد شکفتن پر هیاهوی نوگلی را که عطر زندگی دارد و شوق تنفس؛ تنفس هوایی که پر شده از رایحه میخک های سرمست روییده بر دامان زمین، این میزبان بی قرار...
تا پذیرا شود طنین خنده های دلارامی را که قلب خسته ای را تسکین ببخشد و گرد زندگانی بپاشد بر صحنه بی روح روزگار
خلاصه اینکه یوهویی آسمون شکافته شد آتریسا تلپی افتاد تو زندگی خونوادش و ملتی شاد شدن و اینا.
من می خواستم تاپیک بزنم? مگه دهمه؟
ولی عیبی نداره هوری خیلی خلاق تره?
سلااااام آتری کوچولو کیف حالک؟!
خیلی شرمنده من این مدت واقعا درگیر مریضی و بابام بودم نشد درست و حسابی از خجالت تولدت در بیایم?
فکر می کردم تولدت هفتمه دقیقا هفتم یه اتفاق ناجور برا من افتاد انجمنم فقل کرده بود من هول هولکی نصفه شب برات اینو کشیدم ولی خیلی خوب نشد شرمنده
خیلی خیلی خیلی برای ما عزیزی آتریسا جان امیدوارم هر روز شاهد موفقیتت باشیم و کنار خانوادت شاد و پرروزی باشی
? 
) 
