[~ یـادداشـتـــ هـای تـلـخ نـویـس ~]

ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ تحمل نمیکنند
ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ
ﯾﮑﯽ ﻣﯽﺷِﮑﻨﺪ ...
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ نمی شکنند
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ می شود
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بگـذار برآیِ چنـد لحظـہ هم که شُـده غـرق بآشَم ..
غـرق در اوجِ یِکــــ خیـآل ..
خیـآلِ اینڪـہ یکی هم در ایـن دنیـآ هستـــــ که
مَرآ انـدکـے دوستــــ داشته بآشَـد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اتفاقی قرار نیست بیافتد...اما
ادم است دیگر....
همیشه منتظر میماند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پایانی برای قصه ها نیست
نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر
خسته ام از جنس قلابی آدمها
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده
حالم خوب است
اما گذشته ام درد میکند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تَــلخ تَرین خاطرات زندگیَم را
كسی بَرایَـم رقــــم زد،
كه بهتـرین آرزوهــا را بَرایش داشتَــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میخواستم به حَقیقت برسم؛
میخواستم از این جهانِ سراسر دروغ بیرون بزنم .
جهاني که در آن حقیقت را از زبانِ هیچکس نمیتوان شنید .
تنهاییِ من از دیگران نبود، از خودم بود .

#فرانتس_کافکا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لاک غلط گیر را برمی دارم و
"تو" را از تمام خاطراتم پاک می کنم
" تــــــــــــو "
...
...
غلط اضافی زندگیم بودی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می کَنم الفبا را ، روی لوحه ی سنگی
واو مثل ویرانـــــی ، دال مثـل دلتنـــگی
بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بیـــتابی مثل رنگ بیرنــــــگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خدا می داند
چند نفر
همین ساعت ها
توی اتاقشان باران می آید
سیل راه می افتد و
فردا صبح
مجبورند با لبخند
تظاهر کنند
که هرگز دلشان
برای هیچ کسی تنگ نمی شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مـادربزرگـم آخـر همـه ی تلفن هـایش می گفت:
کـاری نداشتم که...
زنگ زده بـودم صدایتـان را بشنـوم!
مـا هم که جوان و جـاهل...
چـه می دانستیم صـدا با دلِ آدم چـه می کند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین