[~ دل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی ~]

خـیلـی وقـت هآ
مُہـِـم تَریــن حــــــــــــــــــرف میـآטּ دو نفــر
همآنـی اَسـت ڪـه
هرگــــــــــــــــــــز بِہـَـم نمـیگویــند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بُزُرگ تَر که می شوی
غُصِه هآیَت زُود تَر اَز خُودَت قَد می کِشَند
لَبخَندَت رآ دَر آلبُوم کودکی اَت جآ می گذاری
نآخوآستِه وآرِد دُنیآی لَبخَند هآی مَصنوعـی مـی شَوی
شآیَد بُزُرگ شُدن آن چیزی نَبود
کِه مَن اِنتِظآرَش رآ مـی کِشیدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

از تــو
شبــی جا مانـده
در منـــــــــــــ
که صبـح نخواهد شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حقـــ ُ النــــاس همیشــهـ پـــول نیستـــــ ،
گـــاهــی دلــــ استـــــ
دلــی کــه بــایــد میـدادی و نـــدادی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بازیه قشنگی بود اما قشنگ بازی نکردیم
قبول کن
هر دوی ما باختیم
من همه را به تو فروختم و تو مرا به هیچ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما از همان کودکی بازیچه ی دست روزگار شدیم
وگرنه کدام روباهی پنیر می خورد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حرفی تازه تر بگو
با من که در کهنگی این روزگار
بالا و پایین می روم
و ذرات زندگی ام،
در لحظه های بی هراس حل می شوند
بر فراز امروز بایست
و سکوت شب را، با ستاره هاشور بزن
از ماه بگو
من، کویرِ سخن های ناشنیده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دشت سینه ام
حاصلخیز ترین رستنگاه عشق است
کافیست دوستت دارمی اتفاقی از دهانت بیفتد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرنوشت براي هركسي چيزي نوشت
نوبت به ما كه رسيد قلم افتاد
ديگه هيچي ننوشت
خط تيره گذاشت و گفت:
تو باش اسير سرنوشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بــیا با پنجه راه برویم
روی تن این دنــیا
بگذار خواب بماند
و نفهمد که از قانونش گریخته ایم
و
دل باختــه ایم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین