به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

❤ بــه عـشقـت بـگـو ...❤

دل
بي تو
به جان آمد
وقت است
كه
باز آيي
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاش می فهمیدی
بغض آنقدر بیخ گلویم را گرفته،
که اگر هم بخواهم صدایت کنم
امانم نمی دهد.!
کاش می فهمیدی
خوشبختی هایم دارند خاک می خورند
و من دلم نمی آید بی تو
خاطره شان کنم!
کاش می فهمیدی
دیگر حوصله ی
فهمیدن
این همه نبودنت را ندارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمیتوانم فراموشت کنم
فقط با خود سخت میجنگم که دیگر
به یاد نیارمت
اما نمیشود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو میخندی
و تمام قندهای عالم در دل من
آب می شوند
لبخند شیرینت پایان روزگار تلخ
من است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو
ماه را دوست داری
من
ماه هاست که، تورا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را
باید در سفره گذاشت!
کنار نان و نمک
تو
برکت خانه ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من در آن شهر کمی عشق امانت دارم
یا بیاور و نرو ....
یا که بیایم ببرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چقدر صبر خوب است
وقتى انتظارش تو باشى
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی تو هستی
لبخند چقدر به لبهای من می آید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نباشــی قـند ها هم شـیرین نیستند َ
بـه هـــمین چــای یـخ کرده قـســــــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
بالا