به کافه نویسندگان خوش آمدید

با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید

❤ بــه عـشقـت بـگـو ...❤

رفت
نه به این خاطر که دلیلی برای ماندن نداشت
نه....
بلکه انقدر کوچک بود
که تحمل
حجم بالای محبتم را نداشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگه وقتایی که لبخند می زنی ، دیدی کم توجهم یا بی حواس ،
نگو پس دلت کجاست؟
" دل و جانم به تـــــو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا ندانند حریفان که تـــــــــو منظور منی ............"
میشه لبخند بزنی ؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غمگـیـــن تــریـن جــای خــاطــره
اونجــاییـه کــه کــم کــم
احســاس میکنــی
چهـــرش هم داره از یــــــادت میـــرِه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دستانت را اندکی به من بده
می خواهم با آنها
گره از بافته های ِ اندوهم بگشایم ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مـــن تو را دوســــ♥ــت داشتم
و تـــــو
غــــــرورت را بیشــــــتر از مـن…
بگــذریم…
نه چیزی از غــــــــرور تو مانده
و
نــــــه از دوســـــــــت داشتن من…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بنویس که هر چه نامه دادم نرسید
بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد
این جمعه که هر چه ایستادم نرسید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی دانم
آلزایـمر بودی یا عـشق؟
از روزی کـه مبتلایت شدم
خودم را
از یاد بردم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پرنده نيستم كه وقتى بگويى " دوستت دارم" ،
پرواز كنم ...
آدمم ، بيشتر عمر مى كنم .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زن برای مرد نوشت: چیزی نیست، اتفاق خاصی هم نیوفتاده است،
خوابت را هم ندیده ام حتی، راستش را که بخواهم گفته باشمت،
تنها دلم برایت تنگ شده است
، و حتی اینکه دیگر این دلتنگی به چه کارت خواهد آمد را هم هیچ نمیدانم،
تنها همین را میدانم که دلم برایت تنگ شده بود
و این را تنها باید به خود تو میگفتمش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه می گویند "سخت گیر"م
راست می گویند ....
همین است که انقدر "سخت"
به تو
"گیر" داده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
بالا