شعر اشعار منور

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

"حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی‌ست که بارانی‌ام "

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

دل را چنان به مهرِ تو بستم
که بعد از این دیگر هوایِ
دلبرِ دیگر نمی کنم...

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غم هایش سپردم نیست آرامم , هنوز

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه بایدها

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

برو آنجا که تو را منتظرند.

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

دل و دینم طلب کرده نگاهش
ولیکن دورم از آن روی ماهش

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

چه سؤالی ست داده‌ای استاد؟!
جای خالی که پر نخواهد شد.

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

اگر چه دل به کسی داد جانِ ماست هنوز...

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

چو گفتمش که: «دلم را نگاه دار!» چه گفت؟!
- «ز دست بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد!»

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم ،
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم ...