شعر اشعار منور

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

جهان و کار جهان
جمله
هیچ
در هیچ است.

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

تو مرا جان و جهانی
چه کنم جان و جهان را؟!

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی ...

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

دوست دارم نزني شانه و هي گير كند
لاي موهاي پريشان تو انگشتانم

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

ماییم و
شبِ تار و غمِ یار و دگر هیچ
صبرِ کم و بی‌تابیِ بسیار و دگر هیچ،،،

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

آه بی تاب شدن ، عادتِ کم حوصله هاست.

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

آنِ منی
کجاروی؟

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

گفته بودم چو بیایی غم دل باتو بگویم
چه بگویم؟ که غم دل برود چون توبیایی

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

جانی و دلی
ای دل و جانم همه تُ