شعر اشعار منور

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

همه هان و بله هستند
شماجان منی

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

ای تومراهمه کس
داشتن تومرابس

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

بردلم گفتم ز چشمانش بپرهیز

درحسرت دیدار تو آواره ترینم...

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن
جانا
سرم ازفکرتوخالیست دلم را چ کنم؟

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

چشم بد به دور ک هم جانی و هم جانان

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

مرا توان بودنست
بی‌هیچ سرنوشت....

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

جُرمم این دان که ز جان دوست تَرَت میدارم

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

:
تو دانی که نخواهم بی تو زندگانی را

نگزار باشد بین ما سخنی از جنس حسرت

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

من و عشق و دل دیوانه
بساطی داریم
عقل هی
فلسفه می بافد
و ما می خندیم!!