شعر اشعار منور

شب دل کندنت می پرسم آیا باز میگردی؟
جوابت هر چه باشد ،بر سوال خویش می گریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر جنگیده بودم،دست کم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به گردم حلقه می بندند یاران و نمی دانند
که من چون شمع هر شب بر زوال خویش می گریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی گریم برای عمر از کف رفته ام،اما
به حال آرزوها ی محال خویش می گریم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دل خونست و
چِشم چشمه ی خون!
#فاضل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
داغ جانسوز من از خنده‌ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم‌انگیزتر است ..
#رهی_معیری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فراخایِ جهان
سرشارِ از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار‌
که می‌بندد رهِ دیدار،
بگذارد...‌‌!
#شفیعی_کدکنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غم مخور دادرَسِ عاشقِ مظلوم خداست...
#ملک_الشعرا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است
#خیام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین