دلنوشته [ علیرضا روشن ]

تنهایی از کنارِ همین تیرک برق آغاز شد
و به شهر
کشور
و زمین
گسترش پیدا کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خودم را به چیزهایِ بسیاری شبیه کردم
تا در فراقِ تو
شعری تازه بگویم
اما برعکس شد
همه یِ آن چیزها شبیه من شدند
و دردِ فراق گرفتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلتنگي خيابان شلوغي ست
که تو در ميانه اش ايستاده باشي
ببيني مي آيند
ببيني مي روند
و تو همچنان ايستاده باشي
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:


افسوس
ما بنده گان ناگزیریم
اما
حالا که هجران پیشانی نوشت مقدر آدمی است
این درخت که اینک تکیه گاه توست
امروز منم
این درخت که امروز منم
فردا تابوتت
بمانی درختت می شوم
بمیری تابوتت ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
منم
غريبه‌اي
در عكسي دستجمعي
ميان ِ آشنايان
سوال ِ دايم ِ بي‌جوابم من
من
«اين كيست؟» هستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مي‌خواهم زندگي كنم
به كوه نگاه كنم
مثل ِ آدم
سوار ِ اتوبوس شوم
چاي بنوشم
با بچه‌ام بازي كنم
اما
شعر مي‌گويم
درباره‌ي ِ همين چيزهايي كه مي‌خواهم
و نمي‌توانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من به در ِ خانه ات تکيه داده ام
عابران مي گويند نيست
به خانه ي متروکش نگاه کن
نيست
رفته است
مي گويند و مي روند
سي سال است مي گويند
نيست
رفته است
گفته اند و رفته اند
من اما
به درِ خانه ات تکيه داده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

MelicaMelica عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد بخش نماوا+مدرس گویندگی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مـدرس
ناظر ارشد آثار
مترجم
گوینده
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,344
پسندها
پسندها
9,452
امتیازها
امتیازها
453
سکه
1,165
روزي زندان اوين موزه خواهد شد
و من به بند 240 خواهم رفت
و به جاي ِ خالي ِ مردي در سلول نگاه خواهم كرد
كه پشت به بيننده
مانند جنيني توي خودش مچاله شده
رو به ديوار دراز كشيده
و به روزي فكر مي‌كند
كه اوين موزه خواهد شد
و او از دريچه سلول
به جاي ِ خالي مردي نگاه خواهد كرد
كه پشتش به بيننده
مانند جنيني توي خودش مچاله شده
و رو به ديوار دراز كشيده است

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پلنگ خال خال نيست

داغ ِ صد هزار هِلال ِ سوخته بر تن دارد

در فراق ِ ماه


علیرضا روشن
 
در ِ زندان گشوده شد

به استقبالِ اسیری دیگر

از علیرضا روشن
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین