- Jun
- 9,052
- 24,616
- 238
- وضعیت پروفایل
- مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک
بیدار شدن از خواب.?
•|?]• هیچوقت صحنه رو با بیدار شدن شخصیتها از خواب شروع نکنید. این توصیه کلیشهایه، و اینجور نوشتن کلیشهایه. آسونه. به عنوان یه قانون بگیریدش، انجامش ندید.
•|?]• برای خواننده مهم نیست شخصیت داستان برای صبحونه چی خورد یا اینکه حموم صبحگاهی داشت یا نه. براش مهم نیست که نیم ساعت رو با لیست کردن کارهای روزمرهش توی رختخواب سپری کرده. خستهکنندهست.
•|?]• به خواننده حرکت کردن شخصیتها رو نشون بدید. نشون بدید که صبحشون چطور شروع میشه، دنیاشون رو نشون بدید، کارهای روزمره، اما خستهکننده نشه.
•|?]• داستان، داستان نیست مگر اینکه یه چیزی از حالت عادی خارج بشه یا غلط پیش بره. اگه لازمه طرز پیشروی کارهاشون رو نشون خواننده بدید، بهتره یه چیزی که دنیاشون رو به هم بریزه اتفاق بیفته. بهتره به خونه برسن و ببینن خونه منفجر شده، یا ماشینشون دزدیده شده. بهتره زمین بخورن و یه دوچرخهسوار بزندشون؛ بهتره گوشهی بیمارستان بیفتن.
•|?]• حتی اگه وقتی خواب بودن اتفاقی افتاد که دنیاشون رو درهم بشکنه، نذارید اولین چیزی که به خواننده نشون میدید از خواب بیدار شدنشون باشه. نشون بدید که چطور اون اتفاق، کل روزشون رو تحت فشار میذاره. بذارید از سر کار برسن خونه و سر همسرشون دربارهی روز وحشتناک و مزخرفشون غر بزنن بهخاطر اینکه همهچی از همون اول صبح بد پیش رفت.
•|?]• داستان اونجایی که شما فکر میکنید شروع نمیشه. زمانی شروع میشه که چیزی غیرعادی و غلط پیش بره. اطلاعات پیشزمینه در صورت نیاز میتونن داده بشن. با اون اطلاعات داستان رو شروع نمیکنید مگه اینکه قطعا برای نوشته ضروری باشه.
•|?]• هیچوقت صحنه رو با بیدار شدن شخصیتها از خواب شروع نکنید. این توصیه کلیشهایه، و اینجور نوشتن کلیشهایه. آسونه. به عنوان یه قانون بگیریدش، انجامش ندید.
•|?]• برای خواننده مهم نیست شخصیت داستان برای صبحونه چی خورد یا اینکه حموم صبحگاهی داشت یا نه. براش مهم نیست که نیم ساعت رو با لیست کردن کارهای روزمرهش توی رختخواب سپری کرده. خستهکنندهست.
•|?]• به خواننده حرکت کردن شخصیتها رو نشون بدید. نشون بدید که صبحشون چطور شروع میشه، دنیاشون رو نشون بدید، کارهای روزمره، اما خستهکننده نشه.
•|?]• داستان، داستان نیست مگر اینکه یه چیزی از حالت عادی خارج بشه یا غلط پیش بره. اگه لازمه طرز پیشروی کارهاشون رو نشون خواننده بدید، بهتره یه چیزی که دنیاشون رو به هم بریزه اتفاق بیفته. بهتره به خونه برسن و ببینن خونه منفجر شده، یا ماشینشون دزدیده شده. بهتره زمین بخورن و یه دوچرخهسوار بزندشون؛ بهتره گوشهی بیمارستان بیفتن.
•|?]• حتی اگه وقتی خواب بودن اتفاقی افتاد که دنیاشون رو درهم بشکنه، نذارید اولین چیزی که به خواننده نشون میدید از خواب بیدار شدنشون باشه. نشون بدید که چطور اون اتفاق، کل روزشون رو تحت فشار میذاره. بذارید از سر کار برسن خونه و سر همسرشون دربارهی روز وحشتناک و مزخرفشون غر بزنن بهخاطر اینکه همهچی از همون اول صبح بد پیش رفت.
•|?]• داستان اونجایی که شما فکر میکنید شروع نمیشه. زمانی شروع میشه که چیزی غیرعادی و غلط پیش بره. اطلاعات پیشزمینه در صورت نیاز میتونن داده بشن. با اون اطلاعات داستان رو شروع نمیکنید مگه اینکه قطعا برای نوشته ضروری باشه.
آخرین ویرایش توسط مدیر: