مشاهده فایلپیوست 63502
نقد کتاب کوری
کتاب کوری رمانی جدی؛ نوشته نویسندهای جدی است که همیشه کارهایش را جدی گرفته است. رمانی با فضای داستانی غنی که لازم میشود از زوایای مختلفی به مضامین آن نگاه کرد.
کوری را میتوان کتابی انتقادی نسبت به هنجارهای اجتماعی جهان مدرن در نظر گرفت. از این منظر به مسئله ناکاملی و محدودیتهای فناوری و دانش انسان نیز، وقتی که پرسش تشخیص و درک نیازهای اولیه انسان مطرح میشود، اشاره میکند. این رمان به مشکلاتی پایهای در زندگی همچون گرسنگی و بیماری میپردازد و البته این مساله حالتی کنایی دارد، چون ساراماگو تمدنی را توصیف میکند که دارای بافتهایی پیشرفته بوده و در طول قرنها توسعه، تکامل یافته است و با این حال در تامین نیازهای اولیه انسان به هنگام بروز بحران درمانده است. در واقع تیمارستان روانی که افراد کور مجبورند آنجا بمانند آینهای از زندانهای امروزی خودمان است. ترس و وحشت اوج میگیرد، و نهایتا این حقیقت نمایان میشود که کوری نمادی از جهل و نادانی است که فراگیر شده و به جایی میرسد که دیگر بین زندگی نابینایان، دنیای تاریک زندانیان و افراد معمولی بیرون از تیمارستان تفاوتی باقی نمیماند.
همچنین میتوان تفسیری سیاسی از رمان داشت که به اهداف پوچ و خودخواهانه احزاب مختلف حکومتی در طول دورههای مختلف میپردازد و بیاهمیتی آنها نسبت به سرنوشت مردم را بیان میکند، احزابی که مدعی هستند زندگی و آسایش مردم برایشان در اولویت است. شکی نیست که قرنطینه کردن نابینایان یادآور اردوگاههای مرگی است که نویسنده به خوبی با آنها آشنایی دارد. خاطرات ساراماگو از خشونت و وحشیگریهای نژادپرستانه جامعه دوران زندگیاش در میان جدال زندانیان نابینا در تیمارستان به روشنی احساس میشود.
اتومبیلهای پشت سر یکریز بوق میزنند. چند راننده از اتومبیلها بیرون آمدهاند تا وسیله وامانده را به جایی هل بدهند که راه را بند نیاورد، با عصبانیت به شیشههای بسته اتومبیل مشت میکوبند، مردی که تویش نشسته سر به سویشان برمیگرداند، اول به یک طرف و بعد به طرف دیگر، پیداست که با داد و فریاد چیزی میگوید، حرکت لبهایش نشان میدهد که چند کلمه را تکرار میکند، نه یک کلمه بلکه سه کلمه، چون بعد که یکی به هر ترتیب در را باز میکند، معلوم میشود که میگوید من کور شدهام. (کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو – صفحه ۱۶)
از دیدگاهی فلسفی، ژوزه ساراماگو به مسئله جهل و نادانی به عنوان مرضی مسری و خطرناک در میان انسانها میپردازد. برای تاثیرگذاری بیشتر روی خواننده، نویسنده نشان میدهد که چگونه یک چشم پزشک که کارش درمان مشکلات بینایی دیگران است هم یکی از قربانیان این بیماری مسری میشود. آنچه ساراماگو در کتاب کوری به صورتی استعاری بیان میکند این است که معدود افراد روشنفکری هم که در جامعه قادر به تشخیص بیماریهای اجتماعی هستند نیز در بلند مدت ممکن است چشم بر نیازهای دیگران ببندند و از آنها غافل شوند. مساله بدتر و تاسفآورتر این است که گاهی این افراد روشنفکر با اینکه کاملا به عواقب مشکلات آگاهند اما باز هم همچون مردم ناآگاه و کوته فکر رفتار میکنند.
ساراماگو بارها مساله جهل و خرد را در طول روایت داستان رمان کوری بررسی میکند. از این منظر، رمان استعارهای است از «عدم توانایی دیدن». ساراماگو میگوید رمان کوری را نوشته است تا به افرادی که آن را میخوانند یادآور شود که وقتی ما ارزشهای زندگی را پایین میآوریم، خردمان را منحرف کردهایم و اینگونه است که روزانه میبینیم کرامت انسانی توسط افرادی که در مسند قدرت ایستادهاند مورد حمله قرار میگیرد.