نقد کتاب مغازه خودک*شی اثر ژان تولی

بسم‌آنکه‌می‌نگارد‌برصفحه‌دل
خطوط‌آشنای را

ضمن سلام و درود
در این تاپیک قصد داریم به نقد و بررسی کتاب معروف "مغازه خودک*شی" بپردازیم.

پس با ما همراه باشید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ موفق باشید!» این جملات شعار کتاب مغازه خودک*شی است. از همان آغاز داستان، با ادبیاتی سراسر متناقض و طنزگونه مواجه می‌شویم. این کتاب کمدی سیاه چنان جذابی است که هرچند پیام‌های تلخ را یکی پس از دیگری دریافت می‌کنیم، طنز داستان مانع می‌شود کتاب را زمین بگذاریم. مغازه خودک*شی پر از شوخی‌هایی ظریف، با هجوی تمام‌عیار، درباره مرگ و زندگی است. مغازه خودک*شی ازاین‌لحاظ جذاب است که اکنون بیش از هر زمانی به کمک انسانیت و طنز نیاز داریم؛ زیرا آشفتگی‌های اقتصادی، محیط‌‌زیستی و نیز معضل ویروس کرونا انسان را بسیار ناامید کرده است.
خانواده «تواچ» شغل عجیبی دارند. آنها صاحب مغازه‌ای هستند که انواع وسایل خودک*شی را می‌فروشد. این، یک کسب و کار خانوادگی است که ابزار و روش‌‌های جالب و مختلفی را به مشتریان عرضه می‌کند تا به همه‌چیز پایان دهند. افراد از هر طبقه اجتماعی و با هر بودجه‌ای می‌توانند از خدمات این مغازه استفاده کنند. تواچ‌ها نگاه غم‌آلودی به شغل و خدمات وحشت‌آور خود دارند و به آن افتخار می‌کنند. تا اینکه ازطرف جوان‌ترین عضو خانواده، با خطر نابودی نکبت خودخواسته‌شان روبه‌رو می‌شوند؛ آن‌هم با چیزی که تاکنون تجربه نکرده‌اند: عشق به زندگی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

درباره کتاب مغازه خودک*شی

سکانسی از انیمیشن مغازۀ خودکشی
سکانسی از انیمیشن مغازه خودک*شی
رمان مغازه خودک*شی کمدی سیاهی است که ژان تولی در سال ۲۰۰۶ نوشت. رویدادهای این رمان در آینده‌ای نزدیک و آخرالزمانی و در شهری اتفاق می‌افتد که دچار تغییرات اقلیمی سهمگینی شده است. در این شهر، تقریبا همه به‌نوعی دچار افسردگی شده‌اند. در همراهی با این محیط، خانواده تواچ کسب‌وکاری برای خلاص‌کردن افراد افسرده از زندگی دارند.
نکته جالب این است که نام هریک از افراد خانواده یادآور یکی از شخصیت‌های معروف تاریخ است که براثر خودک*شی جان باخت: «میشیما تواچ» یادآور «یوکیو میشیما» است؛ بزرگ‌ترین پسر خانواده، «ونسان تواچ»، به احترام «ونسان ونگوک» نام‌گذاری شد؛ دخترشان، «مرلین تواچ»، «مرلین مونرو» را به ذهن می‌آورد؛ پسر آخر، «آلن تواچ»، به یاد ریاضی‌دان انگلیسی، «آلن تورینگ»، نام‌گذاری شد و همان‌گونه که در داستان خواهیم خواند، شخصیت اصلی داستان است.

از رمان مغازه خودک*شی، انیمیشنی با همین نام در سال ۲۰۱۲ ساخته شد که کارگردانی‌اش را «پاتریک لکونت» برعهده داشت. این فیلم انیمیشنی در بیست‌وششمین جشنواره فیلم اروپا نامزد دریافت جایزه برگزیده جوانان شد.

محتوای کتاب مغازه خودک*شی​

داستان در مغازه‌ای می‌گذرد که انواع وسایل خودک*شی را در آن می‌فروشند. در این مغازه، سم، طناب دار، شمشیر سامورایی، تفنگ شش‌لول و حتی ویروس کشنده و هر خنزرپنزری یافت می‌شود. فروشندگان برای هرکسی، در هر رده اجتماعی و با هر سلیقه‌ای، وسیله خودک*شی دارند.

همانند دیگر اعضای جامعه، غم و نکبت از سروروی صاحبان مغازه می‌بارد و هرکدامشان مشکلی دارند: ونسان بی اشتهایی عصبی دارد؛ مرلین ناسازگار است؛ میشا هم عصبی است. در این میان، آلن وصله‌ای ناجور است. او می‌خندد و می‌کوشد امید را به خانه بیاورد؛ هدیه‌ای نه‌چندان خوشایند برای کسب‌وکار خانواده افسرده تواچ.

این وضعیت است که روند داستان را به کمدی سیاه و البته شیرینی تبدیل کرده است. مثلا زنی که برای خرید وسایل خودک*شی به مغازه آمده، با دیدن لبخند آلن مسحور می‌شود و لحظه‌ای تردید می‌کند. در دنیایی که ناامیدی فراگیر شده، خندیدن و شادبودن از عجیب‌ترین کارها است. در پایان داستان، پس از جروبحث‌های فراوان بین اعضای خانواده، این آلن شاد و سرزنده است که خواننده را میخکوب می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شکارچیشکارچی عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی رمان
نویسنده رسمی رمان
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,338
پسندها
پسندها
5,938
امتیازها
امتیازها
388
سکه
1,308
آمیختن تلخی مرگ با طنزی ظریف هنری است که ژان تولی به‌خوبی از عهده‌اش برآمده است. موقعیت‌های خنده‌دار و ضدونقیضی که در متن ایجاد می‌شود، مانند تعجب خانواده تواچ از خنده کودک و ناراحتی از آن، خواننده را مشتاق می‌کند با وجود تلخی پنهان در متن، رمان را با اشتیاق دنبال کند.

در پوشش طنز، چالش‌های زندگی انسان امروز برای خواننده آشکار می‌شود و پیام‌هایی به او داده می‌شود: افسردگی، نوع‌دوستی، محیط‌ زیست، جنایت، فقر، نژادپرستی و دیگر جنبه‌های تاریک زندگی بشر.

بخش‌هایی از کتاب مغازه خودک*شی

«آلن، چند بار باید بهت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، بهشون نمی‌گیم “به‌زودی می‌بینمت”. ما باهاشون وداع می‌کنیم؛ چون دیگه هیچ‌وقت برنمی‌گردن. آخه کِی این را توی کله‌ات فرومی‌کنی؟»

***

«”نیازی نیست بگم هاراکیری یه خودک*شی اشرافیه… .”

مشتری دودل بود. وزن شمشیر را در دستانش حس می‌کرد: “می‌ترسم شجاعت این کار رو نداشته باشم. شما سرویس خدماتی ندارید؟”

میشیما ناراحت شد و گفت “اُه! نخیر، ما قاتل نیستیم. باید بدونید که این جرمه. ما اینجا فقط تأمین‌کننده‌ نیاز مردمیم؛ ولی بعدش دیگه خودشون باید به کارشون برسند… .”»

***

«”مامان، چرا ما نمی‌تونیم خودمون را بکشیم؟”

“صد بار بهت گفتم چون نمی‌شه. پس کی مغازه رو بگردونه؟ ما، خونواده تواچ، یک وظیفه داریم. طبیعتا وقتی می‌گم ما، شامل حال آلن نمی‌شه. حالا دیگه برو.”»

نظر شما در مورد نقد این کتاب چیست؟ آیا از این نویسنده کتاب دیگری خوانده‌اید؟ اگر این کتاب را نخوانده‌اید، آیا به مطالعه آن علاقه‌مند شدید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین