آمیختن تلخی مرگ با طنزی ظریف هنری است که ژان تولی بهخوبی از عهدهاش برآمده است. موقعیتهای خندهدار و ضدونقیضی که در متن ایجاد میشود، مانند تعجب خانواده تواچ از خنده کودک و ناراحتی از آن، خواننده را مشتاق میکند با وجود تلخی پنهان در متن، رمان را با اشتیاق دنبال کند.
در پوشش طنز، چالشهای زندگی انسان امروز برای خواننده آشکار میشود و پیامهایی به او داده میشود: افسردگی، نوعدوستی، محیط زیست، جنایت، فقر، نژادپرستی و دیگر جنبههای تاریک زندگی بشر.
بخشهایی از کتاب مغازه خودک*شی
«آلن، چند بار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم “بهزودی میبینمت”. ما باهاشون وداع میکنیم؛ چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این را توی کلهات فرومیکنی؟»
***
«”نیازی نیست بگم هاراکیری یه خودک*شی اشرافیه… .”
مشتری دودل بود. وزن شمشیر را در دستانش حس میکرد: “میترسم شجاعت این کار رو نداشته باشم. شما سرویس خدماتی ندارید؟”
میشیما ناراحت شد و گفت “اُه! نخیر، ما قاتل نیستیم. باید بدونید که این جرمه. ما اینجا فقط تأمینکننده نیاز مردمیم؛ ولی بعدش دیگه خودشون باید به کارشون برسند… .”»
***
«”مامان، چرا ما نمیتونیم خودمون را بکشیم؟”
“صد بار بهت گفتم چون نمیشه. پس کی مغازه رو بگردونه؟ ما، خونواده تواچ، یک وظیفه داریم. طبیعتا وقتی میگم ما، شامل حال آلن نمیشه. حالا دیگه برو.”»
نظر شما در مورد نقد این کتاب چیست؟ آیا از این نویسنده کتاب دیگری خواندهاید؟ اگر این کتاب را نخواندهاید، آیا به مطالعه آن علاقهمند شدید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.