ای بهارِ آینده از چشمهایش
ای قناری مسافر در روشنای ماه
مرا به سوی او ببر
چونان شعر عاشقانهای
یا زخم خنجری
من آواره و زخمیام
باران را
و نالهی موجهای دور را
دوست میدارم
از عمیق خواب بیدار میشوم
تا به زانوی زنی شیرین
که شبی او را
در خواب دیدهام
بیندیشم
و دمادم ** بنوشم
و شعر بسرایم
به محبوبام
آن بانوی دهان مس*ت و ابریشمین پا
بگو که بیمارم و مشتاق اویم
من رد پاهایی
بر دلام میبینم
ای قناری مسافر در روشنای ماه
مرا به سوی او ببر
چونان شعر عاشقانهای
یا زخم خنجری
من آواره و زخمیام
باران را
و نالهی موجهای دور را
دوست میدارم
از عمیق خواب بیدار میشوم
تا به زانوی زنی شیرین
که شبی او را
در خواب دیدهام
بیندیشم
و دمادم ** بنوشم
و شعر بسرایم
به محبوبام
آن بانوی دهان مس*ت و ابریشمین پا
بگو که بیمارم و مشتاق اویم
من رد پاهایی
بر دلام میبینم
آخرین ویرایش توسط مدیر: