دلنوشته [ مهدیه لطیفی ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
صدای زنگِ بی رحمی

سر هر کوچه و برزن

به گریه می رسه از درد

دل ِ سنگ و دل ِ آهن

چه عیبی داشت اگه فردا

جهان بهتر از این می شد؟

خدا می رفت و یک مادر

پرستار زمین می شد

اگه کفره کلام من

یکی حرفی بگه بهتر...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قــد کشیـده ای

تا نـاکجایـی که ســر در نـمی آوری

از کجــا بـودن ِ مــن!

دوسـت داشتنـت را از ســر راه نــیاورده بودم

که حــالا بگــذارم

زیــر قــدم های قــد کشیـده ات

لگـدمــال شــود

باید دوســت داشتنــت را بغــل بگیـرم و

بگــذارم ات و

بگــذرم!

همــان دو ســه تا بــاران

همــان یــک بـوســه

همیـن که شاعـــر شــده ام حـالا

عمــری را کفایــت می کـند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کهکشــان

وسعــتِ دیرینــه اش را

دیــری سـت از دسـت داده است

حــالاهـا همــــــه اش یکجــــا

جــا می شــود تــوی یــک جفــت چشـــــم
که بــرای رفتــن

پـــــا درآورده انـد!

و حـالا که کهکشــان، چشـــم های تــــوست

چشـــم ها پـــا دارند

و هیــچ چیـــز سر جایـــش نـیست

و همــراه نــمی شـوی
پـس مــن هم راهـــم!

من همــان راهـــم

که مــی رَوی ام

بی آنکـــه بر مـــن برویـی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شعر پشتِ شعر

می گیرانم به ل*ب

شبیه ِ تنهایی ِ مردانی شده ام

که پیاده رو ها را

سیگار پشتِ سیگار

گریه نمی کنند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باید می رفت

و رفت

مردی را می گویم

که هر نفس اش

نفس تنگ تر ام می کرد!

حالا باید دوباره به بزک دلداری بدهم

حتی اگر تا بهار

هزار بهار مانده باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی شود بر و بر

از پشتِ شورآبه ای بر گونه

شانه بالا انداخت و نگاهت کرد

وقتی حرف از افتادن ِ تو به میان است

یا باید رد شوم از رویت

با پاشنه های بلند

یا باید اعتماد کنی

دستت را دراز کنی

دستم را بگیری

و بگذاری قدم ِ بعدی را من بردارم!

مرا ببخش

وقتی غرورت

اعتماد را

دست های مرا

زیر سوال می برد

من و این پاشنه های بلند

تنها گزینه های باقیمانده ایم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مُهر مارے کہ بر گردن آویختہ اے

اصل است لـابد

ورنہ بیخود نیست

کہ بر خواب هایم مےخزے هر شب

بےآنکہ بر خودم!



کلاهے بر سر

شاخہ اے بر گوشہ ے دندان مےجوے

برق چشم هایت

بہ آبروے ادیسون نیشخند مےزند

و شهر را

و مرا

بلدے مثل کف دست!



شما را چہ بہ ما آقا؟

ما را کہ مےبینے

همیشہ گمشده ے شهریم

بےدست هاے شما و

بےلب و دندان شما
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زمـیـن

نــُـه مـاه ِ تـمـام

لـگـد مـی زنـد بـه رحـِــمـــَــم !


زمـیـن

هـر سـیـصـد و شـصـت و پـنـج روزِ سـال را

دورِ مـغـزم مـی گـردد !


ایـن تـهـوع ،

ایـن سـرگـیـجـه ،

تـا زمـیـن هـسـت

تـا مـن هـسـتـم

تـا تـو نـــیـسـتـی

هـــــــــــــســــــــــ ـت . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همیــن که قرص ها خوب اند

یعنی دلـــم قرص نیست

همیـــن که نمک ندارد این روزها

یعنـــی نمکدان را شکستـــه ای

که حــــالا

نمکدان به دست گرفتـــه اند

و بر خستگی ام نمک می پاشند

تمــام روزهـــایـــی که دلــم گــــرم نیست و

سرت گـــرم است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سـیـاه چـالـه هـای کـشـف نـشـده

تـنـها جـای امـن انـد

بـرای پـنـهان شـدن ،

وقـتـی تـو

بـی رحـمـانـه هـمـه جـا هـسـتـی !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین