اتمام یافته مجموعه دلنوشته‌های شانه‌های خیابان | کار گروهی کاربران کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نام مجموعه: شانه‌های خیابان
نام نویسندگان: ستاره لطفی، مهنا عزیزی
تگ: محبوب

ناظر:
@ROwZa.AR

ژانر: تراژدی
مقدمه:
بیش از پیش به جانم فشار می‌آید،
وقتی که می‌دانم هست...
اما دست‌های من خالی است!
در این شب تیره و تار،
دل نیز گرفتار...
جان شده غرقِ درد،
جسم شده گرفتارِ مرگ...
تنها شانه‌ی خیابان است که می‌کشد بار گران مرا به دوش،
تنها شب‌های مسکوت است که می‌کند درد مرا خاموش...
دستی به سویم دراز شد،
اما وقتی آن را گرفتم؛
خرد شد، فرسوده‌ شد... محو شد... .
مشاهده فایل‌پیوست 75482

*اختصاصی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
58706_c750db7349582d6798c1c157bbd79814.png


نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

همچنین شما می‌توانید پس از گذشت ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی دهید.

درخواست کاور تبلیغاتی

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

58705_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif


کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
***
خیلی وقت است که جهانم بوی ماتم می‌دهد.
سیاهی چشمانم به دلم رخنه کرده، روحم در خلعی عمیق دست و پنجه نرم می‌کند؛
در تاریکی محض گم شده‌ام، غرق شده‌ام.
صدایی نجوا گونه‌ای‌ نامم را فریاد می‌زند، گاهی هم صدای عربده‌اش گوش فلک را کَر می‌کند!
این شب‌ها سر بر شانه‌ی هر خیابان که گذاشتم،
صحنه تدفین آرزوهایم دلم را چنگ زد و داستان من از نو آغاز شد... !
گویی زمان راهی برای رفتن پیدا نمی‌کند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین