دلنوشته [ مهران پیرستانی ]

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
این روزها....

غم برای خوردن بسیار دارم....

تو دیگر برایم لقمه نگیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خــــــــــــــون

خون می چکد از پیکر بی جان و نحیف هذیان هایم....

خـــــــــــــون ....

خون می بارد از دل بی چاره ام...


دیگر هیچ کلمه ای و هیچ شعری مرحم این زخم های لعنتی نمیشود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حرف دلم را كلمات


قدرت ابراز نداشت!

ماندم

ماندم


ماندم



پي كلمات گشتم!!


دايره المعارف تمام شد



اما....


حرف دلم پر پرواز نداشت



ناگهان صدايي گفت...


دوستت دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حافظا.......

می دانم هزار نفر را پیچانده*ای ..!

اما این بار ، حواست اینجا باشد !..

نیت می*كنم به نام او ..

به نام فراموش كردنش ..!

"یوسف گمگشته باز آید به كنعان ..."

همین تو من را اسگل نكرده بودی ، كه كردی !!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
توي آسمون دنيا ..


هر کسي ستاره داره


چرا وقتي نوبت ماست....


آسمون جايي نداره؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو هرگز مال من نمی شوی..


برای همین , برای همیشه ...

تو را خواهم داشت..

تو امید روزهای تنهایی من..

اضطراب لحظه های تردید من ..

و یقین لحظه های ایمان من بودی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می سپارم دل به دریا بی خیال

می شمارم لحظه ها را بی خیال

می کشم بر دفتر نقاشی ام

نقش های زشت و زیبا بی خیال

دوره گردی می شوم هر شب چو باد...

دست تکرار غزل ها بی خیال

لا به لای آن غزل ها می کشم

سرنوشت خیس خود را بی خیال

گاه در آشفته بازار دلم

می شوم تنهای تنها بی خیال

بی خبر از شعر پر تشویش عشق

می کنم خود را تماشا بی خیال

گاه می سازم برای روح خود

نردبانی تا ثریا بی خیال

گاه از ترس نبود مصرعی
می زنم عمدی تقلا بی خیال

بی خیالم با خود اما با تو من

حرف هایی دارم اما بی خیال
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پای نمی کشد مرا ،

دست نمی دهد مرا

دلم نمی تپد مرا ، تو ختم این غایله کن

ندیده بوده ای مرا ،

که نیستم بدون تو

چون که به چشمت آمدم ، به گوشم از من گله کن

به دل نوشته های من ،

اگر که دل نمی دهی...

به طعم خیس بوسه ای ، شعر ترم را صله کن

نترس از بد شدنم ، گم شدنم ، رد شدنم

من از تو سر نمی روم ......


کمی مرا حوصله کن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از آسمان هفتم اگر افتاده بودم


نمی شکستم.......


چنین که از چشم تو افتادم .....


از او پرسيدم: کي مي آيي


گفت : هيچوقت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرزو دارم شـبی عاشق شــوی

آرزو دارم بفــهـمی درد را...

تلخـی برخوردهای سرد را...

مـیــــرسد روزی......

که بی من لحظه ها را سر کنی...

مـیــــرسد روزی ..........

که مرگ عشق را باور کـنــی....

مـیـــرسد روزی ....

که تنــــها در کنـار عکـس من....


نـــالــه های کهنه ام را مــو به مــو از بَر کنــــی....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 3)
عقب
بالا پایین