می سپارم دل به دریا بی خیال
می شمارم لحظه ها را بی خیال
می کشم بر دفتر نقاشی ام
نقش های زشت و زیبا بی خیال
دوره گردی می شوم هر شب چو باد...
دست تکرار غزل ها بی خیال
لا به لای آن غزل ها می کشم
سرنوشت خیس خود را بی خیال
گاه در آشفته بازار دلم
می شوم تنهای تنها بی خیال
بی خبر از شعر پر تشویش عشق
می کنم خود را تماشا بی خیال
گاه می سازم برای روح خود
نردبانی تا ثریا بی خیال
گاه از ترس نبود مصرعی
می زنم عمدی تقلا بی خیال
بی خیالم با خود اما با تو من
حرف هایی دارم اما بی خیال