طنز [مِلـمَــن]

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

جدی عابر بانک دوست‌هاتون رو می‌گیرید؟
من هروقت می‌خواستم آدامس از تو داشبورد بردارم می‌زد رو دستم می‌گفت «فقط یکی‌بردار لاشخور!»
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

بشین که اینم بشینه
پاشو که اینم پاشه
بخور که اینم بخوره
(فقط بچه‌های اول خانواده معنی این جملات کثیف رو میفهمن)
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

به مامانم گفتم وقتی فهمیدی بارداری دوست داشتی پسر باشم یا دختر؟ گفت والا وقتی اولین عکسای سونوگرافی رو دیدیم ان قدر شبیه میمون بودی که فقط دعا میکردیم آدم باشی.بابام از اون ور گفت متاسفانه دعاهامون هرگز مستجاب نشد:|
#مهر خانواده ما
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏یه بار تو جیب بابام فندک پیدا کردم خواستم انتقام بگیرم، گفتم این فندک تو جیب تو چیکار میکنه؟ گفت تو خودت توو خونه‌ی من چیکار میکنی؟!
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

مامان بزرگم وقتی شروع میکنه به دعا کردن فقط با تیر میشه متوقفش کرد.
#حق
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏تن ماهي 35 تومنيو ديگه نبايد بندازي تو قابلمه بجوشوني؛ قشنگ بايد ببريش جكوزي، يكم ماساژش بدي، خستگيش كه در رفت، اگه اجازه داد يه ليس بهش بزني.
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏بابام گفت آلزایمر گرفتم گفتم یعنی چی؟ گفت ینی یادم نمیاد که تو پسر منی گمشو برو بیرون.
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم هر سری اسم حیوان بهمون میخورد بابام به من نگاه میکرد بعد مینوشت،
قسمت غم‌انگیزه ماجرا اینجاست بقیه‌ بهش گیر داده بودن که تقلب میکنی.
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

یکی از فامیلامون ۳ تا پسر داشت اسماشون و گذاشته بود ،
حمید ، رضا ، حمیدرضا ،
حمید رضا رو که صدا میزد ۳ تاشون میومدن.
[مِلمَن]​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

تو یه پست اینستاگرام ۵-۶ تا عکس از زوایای مختلف خودتون می‌ذارید آدم یاد محصولات دیجی‌کالا می‌افته.
[مِلمَن]​