دلنوشته فریدون مشیری♥️

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع مـطی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ستاره را گفتم :
• کجاست مقصد این کهکشان سرگشته؟
• کجاست خانه این ناخدای سرگردان؟
• کجا به آب رسد تشنه با فریب سراب؟
ستاره گفت : خاموش ،
« لحظه را دریاب »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از مشرقِ خیآل ، تو صبحِ تابناک‌تری را
"سر در کنار من" با چهره ی شکفته چو گلهای نسترن ، آغاز میکنی؛

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

مـطی

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,571
پسندها
پسندها
1,500
امتیازها
امتیازها
223
سکه
65
بسی گفتند دل از عشق برگیر ؛
که نیرنگ است‌و افسون است‌و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما نوشداروست...
-فریدون مشیری• ˖بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما نوشداروست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخر ای دوست، نخواهی پرسید

که دل از دوری رویت چه کشید؟

سوخت در آتش و خاکستر شد

وعده‌های تو به دادش نرسید

داغ ماتم شد و بر سینه نشست

اشک حسرت شد و بر خاک چکید

آن همه عهد فراموشت شد؟

چشم من روشن، روی تو سپید

جان به ل*ب آمده در ظلمت غم

کی به دادم رسی ای صبح امید

آخر این عشق مرا خواهد کشت

عاقبت داغ مرا خواهی دید

دل پر درد”فریدون” مشکن


که خدا بر تو نخواهد بخشید
 
تک و تنها به تو می‌اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله‌ها را با صبح
بغض پاینده هستی را در گندم‌زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می‌شنوم

می‌بینم
من به این جمله نمی‌اندیشم
به تو می‌اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می‌اندیشم
همه وقت
همه جا

من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین