طنز _کالاماری_

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏چند وقت پیش به شوهرم گفتم: یه لاک، جوری من رو خوشحال می‌کنه که انگار طلا میخرم. امروز چند تا لاک خریده میگه فکر کن یه نیم‌سِته طلاست :/

× کالاماری ×
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏در جواب چقدر چاق شدی فقط باید گفت به حجم زیبایی‌هام اضافه شده^^

× کالاماری ×
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏اون دنیا اگه خدا ازم بپرسه چرا روزه نگرفتی گوشیمو نشونش میدم میگم نگاه کن اندرویده، برو از اونایی بپرس که آیفون دارن.

× کالاماری ×
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

مسافرت رفتن پسرا اینجوریه که 2 نفر برنامه ريزي ميكنن 20 نفری ميرن، تو همون مسافرت هم رفیق پیدا میکنن سری بعد 40 نفری میرن!
نگم براتون که ما دخترا هنوز هماهنگ کردن یه کافه رفتن 6 ماه طول می‌کشه =))

》کالاماری《
​

 

[رَعد؛رَعد؛ عضو تأیید شده است.]

دماغم یکم دیگه بزرگ بشه میتونه خودش برای آیندش تصمیم بگیره.

×کالاماری×​

 

[رَعد؛رَعد؛ عضو تأیید شده است.]

پی ام دادن پدرا و مادرا اینطوریه که یه ربع میزنه is typing, بعد که پی ام اومد میبینی نوشته “آمدنی نان بخر”

×کالاماری×​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏مامانم داره با تلفن حرف میزنه، میگه: الهی که به همین شبهای عزیز مشکلتون حل میشه.
قطع کرد گفتم مامان چه شب عزیزیه؟
یکم فکر کرد گفت همه شب‌ها عزیزن پاشو چایی بذار!

》کالاماری《
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏برادرزاده‌ام میگه عمه بچه بودی تبلت داشتی؟ گفتم نه عمه اون موقع تبلت نبود.
میگه پلی استیشن چی؟
میگم نه.
تبلتشو داد گفت بیا یکم بازی کن ولی چقدر بدبخت بودین |:

》کالاماری《
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

من : میخوام حلوا بپزم.
مامانم : کسی مُرده؟
من: میخوام شعله زرد درست کنم .
مامانم: نذری داری؟
من: آش دندونی پختم.
مامانم : کی دندون دراورده؟
من: کاچی پختم.
مامانم: کی زاییده؟
یه درصد احتمال نمیده شاید دوست داشته باشم /:

》کالاماری《
​

 

[ابتـهاجابتـهاج عضو تأیید شده است.]

‏مامانم معتقده، سفید شدنِ موهام رپ از خونواده بابام به ارث بردم و سفید شدنِ موهای خودش بخاطرِ عمه هام و فشار عصبیه.

》کالاماری《
​