دلنوشته ♥دلـنـوشـتـه هـاي رضا کاظمی

یک صبح از خواب می پریم وُ
کنارِ دست مان
جای کسی هنوز گرم است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما هیچ وقت به هم نمی رسیم
همیشه سوزنبانی هست
که به وقتِ رسیدن مان
خط ها را عوض کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DiakoDiako عضو تأیید شده است.

مشاورمدیریت‌انجمن
مشاورمدیریت انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
17,500
پسندها
پسندها
6,704
امتیازها
امتیازها
463
سکه
1,404
بیدارم کن!

پیش از آنکه استخوانهایم را

شیپورِ بیدارباش کنند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بازت داشتم از رفتن
با سِحر آوازهای نخوانده
و نرمای ابرهای نباریده
اما... رفتی.

از میان شکسته های آینه
و تکه های آفتاب
بر پلی از رنگین کمان گذشتی، رفتی.

رفتی تا ماه
تا گل سرخ
تا سحر آواز پرنده ای
که از دور تو را می خواند
و من ماندم
در هراس آوازهایی که دیگر نمی بارند
و ابرهایی که
دیگر نمی خوانند!


"رضا کاظمی"
 
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد !
تلخ و آرام شده ام..
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین