- سرگیجه -

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
من یه نویسنده بودم اما هیچ‌وقت نتونستم دردای اصلی خودمو بنویسم. یه نقاش بودم اما هیچ‌وقت نتونستم لبخندشو نقاشی کنم. یه قاتل بودم اما هیچ‌وقت نتونستم بدبختیمو بکشم. یه خیاط بودم اما هیچ‌وقت نتونستم دستاشو به دستام بدوزم. یه کمدین بودم اما هیچ‌وقت نتونستم بخندم.

- آرش کریمی -
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ما بچه‌های وسط تاریخیم، هیچ هدف و جایگاهی نداریم. نه جنگ بزرگی داریم نه رکود بزرگی. جنگ بزرگ ما، جنگ روحه. رکود بزرگ ما، زندگی‌مونه. ما شغل‌هایی داریم که ازشون متنفريم چون می‌خوايم با پولش چيز‌هايی رو بخريم که بهشون احتياجی نداريم. تبلیغات باعث شدن ما همه‌اش دنبال ماشین و لباس باشیم. از بچگی تلويزيون تو مغزمون فرو کرده که يه روزی ميليونر و خدای سينما و ستاره‌ی موسیقی می‌شيم! ولی هیچ‌وقت نمی‌شیم. ما تازه داریم به این حقیقت می‌رسیم و خیلی خیلی هم عصبانی هستیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
‏انسان فقط از جنگ، زلزله و سیگار نمی‌میرد، انسان روزی از لبخند‌هایی که نمی‌زند، و اشک‌هایی که نمی‌ریزد
خواهد مرد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گاهی دلت خرد میشود
و ارام ارام تمام تنت را در بر میگیرد
همان جایی که عشق را فریاد زدی
ایه های دوست داشتن را بر زبان جاری کردی
و جرات گفتن یافتی
دلت را میشکنند ....
نمیدانم جهان بر چه قانونی میچرخد
که انسان تاب شنیدن ندارد
ساقه های غرور به دور احساسش میپیجد و او را می بلعد
دور میشود
بدی را در اغو*ش میگیرد
و احساس را نادیده میگیرد
چه میشد اگر نمی ترسیدیم
که احساسمان علاقه هایمان و عشق را ...
این مقدس ترین احساس را در پستوی قلبمان خفه نکنیم
تا مبادا فهمیده نشود
و ترک شویم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می روم بخوابم، خُرد و خسته‌ام
تو را بیشتر در آغو*ش می‌گیرم دوستِ عزیزم؛
"دوستم بدار"
چون غمگینم...

-نامه به گوستاو فلوبر-
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
و آن هنگام که سینه ام در تسخیر اندوه بود، باز هم قلب کوچکم برای تو می‌تپید...
شاید کند اما هر چه بود برای تو بود.

-لاادری-
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نهنــگنهنــگ عضو تأیید شده است.

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,675
پسندها
پسندها
6,155
امتیازها
امتیازها
338
سکه
85
«دیگر بس است. دارم داغان می‌شوم. دیگر آه و ناله نمی‌کنم امّا تحمل از این بیشتر را هم ندارم. اگر چیزها با از بین رفتنشان ما را هم با خودشان می‌بردند، با همه‌ی این‌ که به‌نظرمان زشت و بدند دستکم شاعرانه می‌مردیم.»

‏-لویی فردینان سلین-
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین