دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای ♥مــحـمـد مـرکــبـیـآن♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خــودش را کشیــد تا زیــر دوش

گوش هایــش را با دستانــش گرفـت

و با چشــم های بستــه زیر بــــاران ایستـاد ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
قرار بود از سِن که می یام پایین تو رو به روم واستاده باشی...

با پیراهنی که دور من رقصیده بودی،

چرخیده بودی ..

قرار بود وقتی می رسم پایین همه ی نگاه هایی که با تو رقصیده بودن،

چرخیده بودن ما را نگاه کنن ..

قرار بود به چشمای منتظری که توو سالن نبودن یه چتر بدیم برای روزایی که شاید بارون بزنه ..

قرار بود من چترم را بدم به تو ،

تو دسته گلی که توو دستت خشک شده بود را بدی به من ..

چـقـدر قــرار گذاشته بودیم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من با تو ،

تو با آمدنم ،

سِن با پرده ها ،

چشم ها با چترها،

چترها با بارون ..

بارونی که هیچوقت نبارید .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آن جـا که تـو دیگـر نیستـی

جهـان تمـام می شـود ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
لـب هایت را بگـذار سرجــایش ..

بیـا شـب را قـدم بزنیــم

عاقبـت چیــزی که بایـد می شـود ..

هـمیـشه

بزرگتـرین اتفـاق هـای زنـدگی

از یـک اتفاق

که بـه وقـت اش

اتفـاق می افــتد شـروع می شـود ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آنجـا که دیگـــــر

احســــاس می کنـی خاطـــــره ای نـخواهی ساخــت

خواهــــی مُــــ ــــرد !

زندگـــــی چیــزی ست

میـان ِ خـاطراتــــــی که ساختــــــه ایـم

و خاطراتــــــــی که خواهیــــــم ساخـت .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به حافظ ایمانی ...

از کهنگی ِ اشیاء می گذری

از ساعت که نمی خوابد

از قاب ها که خاطرات را ب*غل گرفته اند

حالا هستی

چه خودت

چه تویی که کسی دارد به یادت می آورد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمیشود گذشتـــه را خــــراب کرد تا آینـــده را ساخت
زخمهــــا در گذشتــــه رد می اندازنــــــد
در آینــــده جــوش میخورنـــد ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پُشتـم را خـالی می کنـی

می میـرم ،

نـمی افتـم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اوین همــه ی شهـــر بـــود
وقتـــی نمیشد خــــودت بــــاشی ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین