دلنوشته ♥ دلـنـوشـتـه هـای ِنیـکی فـیـروز کـوهـی ♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تمامِ شب بیدار بوده ای
تمامِ شب بیدار بوده ام
تو صبح آرزو کرده ای
من برایت کمی خواب آرزو کرده ام
بخواب نازنینم
بخواب
امشب هیچ ستاره ای نمی تابد
امشب تمام آسمان چشمی شده
که می بارد
و می بارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
این تنها بغض من نیست
فریاد خاموش نسلی است
که پدرانشان روزی با پیامبرِ تو به کشتی شدند
از ترس غرق شدن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اتفاق بزرگی نیفتاده

برداشت هایِ ما از "غرق شدن" و " نجات یافتن" متفاوت است

کاش می شد "زندگی " را ... حتی یک بار " تجربه" میکردی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من
یک پنجره
روزهای بارانی
و خاطراتِ تو
خاطراتِ تو
خاطراتِ تو

رازِ بقایِ یک آدمِ نیمه جان باید همین باشد
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سر بگذار بر دردِ بازوانِ من

دستِ نگاهم را بگیر

مرا دچارِ حادثه ای کن که با عشق نسبت دارد

من ... عجیب از روزگار رنجیده ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زنی عاشقت شد

زنی از سرزمینِ عجایب

تو را عجیب ساده

عجیب صادقانه دوست داشت

زنی که در نبودن تو سخت گریست

تو باید مرد خوشبختی بوده باشی*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفت خوبم ... ولی خستهام ... خیلی خسته
جایی نیست بهتر از اینجا ؟
کمی بهتر؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفتم پیدا خواهم کرد
همین روزها کتابِ شازده کوچولو را دوباره می خوانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلش را نداشتم بگویم
من حتی خلبان هم نیستم
من شاعری هستم
که برای کودکش به جای گوسفند یک جعبه میکشد با سه سوراخ
من حتی بلد نیستم جای بهتری را برای تو نقاشی کنم
راستی
ساکن سیاره ی دیگری اگر نباشی ، یک ستاره که باید داشته باشی ... نباید؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
جای شما خالی

غروب را بدون شما دیده ایم

بیماری نیست

دیوانگی هم نیست

ما مبتلا به مرور خاطرات شده ایم

ما از قناعت به تکرار لحظه ها رسیده ایم

ما اصالت را در کهنگی عاشقانه ها دیده ایم

ما بیمار نیستیم

دیوانه هم نیستیم

ما مبتلا هستیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 1)
عقب
بالا پایین