اگر بخواهید چند نویسنده تاثیرگذار یا چند نفر از تأثیرگذارترین افراد زندگیتان را نام ببرید به چه کسانی اشاره میکنید؟
اجازه بدهید سؤال را ریزتر و دقیقتر کنیم: اگر بخواهید در زمینۀ آموزش کسی را که نامش بیشتر از هر فرد دیگری در ذهنتان تداعی میشود معرفی کنید، او چه کسی است؟ در زمینۀ مذهب چطور؟
تأثیرگذارترین نویسندهای که تابهحال کتابهایش را خواندهاید چطور؟
تا بهحال شده با خودتان فکر کنید که این نویسنده چه کار خاصی انجام داده است که تا این اندازه در ذهنتان ماندگار شده است؟
شاید وقتی درگیر خواندن مطالب چنین نویسندهای میشوید، یکی از این حالتها برایتان پیش آمده باشد:
مدتها درگیر موضوع موردنظر میمانید بهگونهای که نمیتوانید از دل داستان بیرون بیایید.وقتی از شما میخواهند نام فردی مؤثر در زندگیتان را نام ببرید، حتماً در صدر انتخابهایتان از چنین نویسندهای یاد میکنید.از خواندن محتوای کتاب چنان لذت میبرید که دنیای شما بعدازاین مطالعه تغییر میکند و میتوانید زندگی را به دو قسمت قبل و بعد از خواندن این محتوا تقسیمبندی کنید.از حجم یادگیری و حرفهای تازهای که به شما زده میشود حیرت میکنید و دوست دارید بیشتر بخوانید و مطالب بیشتری از این نویسنده را دنبال کنید.مطالعه و خواندن مطالب نویسنده برای شما یک نوع خودتأییدی بزرگ یا شاید خودتردیدی بزرگ بهجا میگذارد.
احتمالاً تا اینجا حدس زدهاید دربارۀ چه چیزی میخواهیم صحبت کنیم:
دربارۀ نویسندۀ تأثیرگذار
نویسندهای که میتواند نگرش، دیدگاه، طرز زندگی و افکار جامعۀ خاصی از مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار بدهد.
البته نویسندهای نیست که چنین خواستهای نداشته باشد. به هر حال مهمترین خواسته و نیاز نویسنده تحت تأثیر قرار دادن خواننده است.
اما همانطور که میدانیم تعداد زیادی از نویسندهها هستند که در صدر انتخاب مخاطبان کمتری قرار میگیرند. از طرفی تعداد کمی از نویسندگان هستند که نامشان به عنوان برجستهترین و تأثیرگذارترین نویسنده در ذهن خوانندگان بیشماری حک میشود.
میخواهیم ببینیم چرا این اتفاق میافتد و این نویسندهها چه ویژگیهایی دارند که باعث چنین تمایزی میشود؟ و البته به این مطلب بپردازیم که چنین تأثیرگذاری عمیقی چه مزیتهایی میتواند برای نویسنده ایجاد کند؟
برای اینکه بتوانید با مفاهیمی که در ادامه میآید ارتباط برقرار کنید، بهتر است نویسندهای تأثیرگذار را در ذهن داشته باشید و سعی کنید مصداق هر یک از موارد اشارهشده را در کارهای این نویسنده پیدا کنید.
اول از این سؤال شروع میکنیم: یک اینفلوئنسر- نویسنده چه ویژگیهایی دارد؟ مشاهده فایلپیوست 79803
نویسندهای که قادر است مفهومپردازی را به شکلی جذاب انجام دهد
اگر به فهرست نامهای معروفترین و اثرگذارترین نویسندگان دنیا دقت کنید و کتابهای آنها را با هم قیاس کرده و تلاشی برای پیدا کردن نقاط مشترک بین این آثار انجام دهید، متوجه خواهید شد در تمامی آنها رگههایی از شفافیت و روشن بودن پیام کتاب موج میزند.
نویسندهای که مفهومسازی را خوب میفهمد قادر بع انتقال افکار خود به خواننده است. چنین نویسندهای ارتباط احساسی و کلامی عمیقی با مخاطب برقرار خواهد کرد. ارتباطی که با گذشت زمان نهتنها سستتر نمیشود بلکه به استحکام آن افزوده خواهد شد.
وقتی مفهومپردازی به شیوهای درست انجام میشود، پیام اصلی کتاب با کمترین انحراف و بیشترین جذابیت ممکن به ذهن مخاطب وارد میشود.
نویسندهای که از ابزار نویسندگی به درستی استفاده میکند
نمیخواهیم به سراغ استعارهها و قواعد نگارشی برویم چون میدانیم دوران درس و مدرسه به حد کافی افکار ما را نسبت به این مفاهیم منزجر کرده است؛ اما لازم است بدانیم نویسندهای که خوب مینویسد، به درستی مفهومپردازی میکند و ارتباط جدی با مخاطب برقرار میکند، از ابزار نویسندگی برای این کار بهره میگیرد.
ابزار نویسندگی مانند استعاره، تمثیل، داستانسرایی، مثال و مصداق و مواردی از این دست، به کمک نویسنده میآیند تا ظاهری زیبنده به کلامش بدهند و بنایی مستحکم از پیام مدنظر او در ذهن مخاطب بسازند.
رضا بابایی معتقد است که نوشتۀ خوشخوان و دور از هرگونه دشواری، آرزوی هر خوانندهای است. سادگی و روانی، طبیعیترین اصول زیبانویسی هستند.
زیبایی در یاد خواننده میماند و با گذر زمان غبار فراموشی روی آن نمینشیند بلکه جذبهاش هرروز بیشتر میشود. حتی سرسختترین خوانندگان هم به دنبال نوشتههایی هستند که سادگی در آنها موج میزند.
اما نکته اینجاست که سادهنویسی بسیار دشوار است. نویسندهای میتواند ساده بنویسد که سخت درگیر مفاهیم شده باشد و باور و پیام مطلب تا عمق جانش نفوذ کرده باشد. سادگی در اعماق ریشه دارد و به هیچ روی نمیتواند جزئی و یا سطحی باشد.
هر نوع کمکی از طرف نویسنده برای ارتقا جایگاه خواننده، ملموس و مشهود خواهد بود. خواننده میتواند عمیقاً درک کند که نویسنده برای افزایش مهارتهای او چه زحمتی میکشد و عمیقاً تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت.
بهعنوانمثال نویسندهای که تلاش میکند مهارتی جدید به خوانندهاش آموزش دهد یا اعتمادبهنفس او را افزایش دهد، قدمی مهمی در راستای ماندگار شدن در ذهن مخاطب برمیدارد.
نویسندهای که قدرت فهم بالایی دارد
دقت کردهاید افرادی که میتوانند نگفته حرف دل ما را بخوانند بدون اینکه نیازی به توضیحات اضافه برای آنها باشد، چقدر جذاباند؟ نویسندگان هم به همین شکل ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
وقتی کتابی به دست میگیریم و با خواندن سطرهای آن چنین چیزهایی با خود میگوییم:
آره دقیقاً. خودشه. انگار داره حرف دل منو میزنه. انگار خودم این مطلب رو نوشتم. چقدر درست و خوب میگه.
تنها نویسندگانی میتوانند اینگونه عمل کنند که دغدغههایی از جنس دغدغههای مخاطبان خود داشته باشند. نویسندگانی که از دل جامعه بیرون آمدهاند و با نیازها و تفکرات مردم آشنایی دارند.
این نوع نوشتن در اثر تجربه به دست میآید. نویسندهای که زیاد میخواند، زیاد به رفتار دیگران توجه میکند و تلاش میکند از واقعیتها حرف بزند، این تجربه را به دست میآورد.
وقتی علاقه وجود دارد جایگزین بسیاری از دوندگیها میشود. نویسندهای که به کارش عشق میورزد با دل و جان مینویسد و برای کلمه به کلمهای که نوشته میشود ارزش قائل است. کلمات قسمت مهمی از دارایی چنین نویسندهای هستند. پس دور از انتظار نیست که نتیجۀ کارش هم به دل و جان خواننده مینشیند.
خواننده بیشتر از محوریت اصلی داستان کتاب، با شور و اشتیاقی که در پسِ سطرهای کتاب وجود دارد ارتباط برقرار میکند.
نویسندهای که نظم شخصی دارد
شاید در نگاه اول به نظر نیاید که نظم شخصی چه تأثیری روی مخاطبان میگذارد اما اگر دقیقتر شویم متوجه خواهیم شد که نویسندهای که منظم مینویسد، هرروز مینویسد و میداند با چه ترتیب و آداب از پیش تعیینشدهای بنویسد، زیباتر، محسوستر و درستتر قلم میزند.
چنین نوشتههایی ارتباط احساسی جدیتری با مخاطب برقرار میکنند. درست است که شاید خواننده متوجه نشود چرا چنین تأثیری را از کتاب گرفته است اما نویسنده میداند که عضلات نویسندگی خود را درنتیجۀ روزانهنویسی تقویت کرده است.
نوشتههای خوب صدا دارند. حتی لابهلای هزاران نوشته میتوان ردپای صدای نویسندهای خاص و تأثیرگذار را جستجو کرد. چراکه چنین نوشتههایی هویت دارند.
نویسندهای که برای نوشتههایش مدل خاصی در نظر میگیرد و تلاش میکند این مدل را مادامی که دستبهقلم دارد حفظ کند، به نوشتههای خود هویت میبخشد.
در اینجا هم ممکن است خواننده نداند که چرا لحن کلام تا این حد آهنگین و جذاب است اما نویسنده میداند به دلیل ساختاری که در نوشتن به کار میگیرد و به دلیل مدل خاصی که برای نگارش استفاده میکند، میتواند چنین تأثیری را بر ذهن خواننده بگذارد.
بدیهی است که نتیجۀ کار یک اینفلوئنسر- نویسنده با نویسندۀ معمولی تا چه اندازه متفاوت است؛ اما میخواهیم در اینجا به مهمترین نتایجی که کار اینفلوئنسر- نویسنده ایجاد میکند اشارهکنیم.