دلنوشته ♥ دلـنوشـتـه هـای حـسـیـن حـیــدری ♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تـو مـافـیـا سـزای خــ ــیــ ــانـــ ـت ، مــرگـــــــه ...

فـرقـی هـم نـداره کـی بـاشـی و کـجـا بـاشـی !

قـانـون ِ مــنــم هـمـیـنـه !

مــن کـه قـاتــل نـمـیـشـم ولـی

خــــیــلـــی وقــتـه تــو دلـــــــــــــــم کـــشــتــمـــش . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفــت گذشتـــه ها رو فرامـــوش کن

همــه چـی تمـــوم شده

حالا مهمــونــم نمــی کنــی ؟

« به پــوزخندی تلــخ مهمــانش کردم »
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تقدیــر و قســمت و این حــرفا رو بیخیــال

خــودت چی تو چنتــه داری ؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گـفـت عـصـب کـشیـش کـنـم ؟

گـفـتـم دنـدونـی کـه درد مـی کـنـه رو بـایـد کـشـیـد ...

دهـنـمـو بـاز کـردم و کـنـدش

از ریـــــــشـــه ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دنیــا چنـد قسمـت شـد

یه قسمـت ماهــی هـا

یه قسمـت حیوونــا

یه قسمـت پرنده هـــا

انســان آفریــده شد ولی جایــی نمونــده بود

گفتــن هرجــا دوس داری زندگــی کن

و انسان حریـص شــد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
روزهای هفتــه به چــه کارم می آیند

وقــتــی کــه تــو

در هیــچکدامشـــان نیسـتــی . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چیه ؟ میخندی ؟
خب حق داری
ماییم که همیشه و همه جا باید از صفر شروع کنیم
تو راحت باش رفیق .. تا می تونی بخند ..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همیشــه همینطـوره

وقتــی می خــوای حـرف دلتـو به کســـی بگـی

یـه حــس، یـه بغــض، یـه تــرس، یـه . . . نمــی دونـم چـی اسمشــو بزارم

یـه پُـتک که تو سـرت پاییــن میـاد و لهــت مـی کنــه

نمـیزاره مثـل آدم حـرف بزنــی و هـی به خـودت فشــار میاری کـه

آره بـه خــدا. مـی خوام حــرف بزنمــا. نه اینکــه نخـوام. نمــی تونــــــم

ولی کیـه که بــاور کنــه چــی میگــی

و آروم آروم منـزوی مــیشی و تـازه اونجـاس کـه

میشــی یه بدبخــت مثــل مـــــــن ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتــی می خوای میــوه ای رو از درخــت بچینـــی مطمئـــن باش که رسیــده باشه

چــون اگــه کال باشـه یه گاز که بزنـــی تـــُــفـــِـــــش می کنــی !

وقتـــی به رابطـه هـــای امروزی نگاه می کنـــم

منتطــر روزی ام کـه درخــت هــا همـــه بــی بــر بشــن

و روی زمیــن

کلــی میــوه ی گاز خــورده ی کال ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
داشتیـم غـذا می خوردیــم

پــدرم از آینــده می گفــت

و از کارهــای بزرگــی که بایــد انجــام بدم

مــی خندیــدم

مـی خندیـــد

بیچــاره خــودش خـوب مـی دونســت

هنــوز ســرم بــوی " قورمــه سبــزی " میــده !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 2)
عقب
بالا پایین