♥ دلـنـوشـتـه عـاشـقـانه ♥

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Diako
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
می گفت
اگر دوستم داری
ثابت کن
قسم بخور...
چشم هایش را بو*سیدم و گفتم
به همین برکت قسم!
#پوریانبیپور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در هوای گرم این روزها ،
فکر کردن به تو
نسیم خنکی است ؛
که دنیایم را نوازش میدهد ...!


#علی_سلطانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نازنینم!
می‌دانم که می‌دانی چقدر دوستت دارم
می‌دانی که می‌دانم چه اندازه جوانی ات را دوست داری
بگذار سال‌هایمان بگذرد نازنین
چین و چروک صورتت که زیاد شود
خواهی‌ دید چقدر پیری ات را بیشتر دوست دارم

قسم به عشق در تداوم و تداوم در عشق

#نیکی_فیروزکوهی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو گلها را آب میدهی
و من حسودی ام میشود
به پروانه ای که برای بوییدن تو
گلهای روسری ات را بهانه کرده است

#رضاباقریفرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بر نیمکتی چوبی نشسته ام
و به رفت و آمد آدم ها نگاه می کنم
مثل زنی که برای ادامه راه خستگی در می کند
مثل پیرمردی که دوران کهنسالی اش را سپری می کند
مثل کسی که می خواهد زمان را تلف کند.
مثل ...
هزارتا مثل ...
اما هیچکس نمی داند
در سطر اول این شعر
من چقدر منتظر آمدنت بوده ام

#شهریار_بهروز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفتم : از حرفام نرنجیدی؟
گفت : نه!
گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت!
گفت : مادرم انسولین میزنه، اوایل خیلی دردش میگرفت،بعدش کمتر شد!
حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.
الان منم اونطوری ام...!

#حمید_جدیدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امروز
عجیب هوایِ آغو*ش داشتم
می خواستم
که گم شوم در بازوانِی
که می فهمد معنیِ بغضم را ...

|عادل دانتیسم|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Diako

کاربر خبره
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
16,928
پسندها
پسندها
5,977
امتیازها
امتیازها
463
سکه
594
روزها پُر و خالی می‌شوند ...!

مثلِ فنجان‌هایِ چای ،
در کافه‌هایِ بعد از ظهر ...!

اما ،
هیچ اتفاقِ خاصی نمی‌افتد ...!

اینکه مثلاً تو ناگهان ،
در آن سوی میز نشسته باشی ...!

|رسول یونان|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین