کسی به من نگفته بود تولدته?
خب، من تو نوشتن متنای طولانی خوب نیستم ولی میخوام باهات حرف بزنم.
من شرایط بدی رو میگذرونم، حتی همون روزی که قرار شد بشم یه مریم تو زندگیت حالم به اندازه مرگ بد بود.
اما اینکه هر روز خورشید و ماه من و تو رو بهم میرسونن به من نشون داد هنوزم میتونم مفید باشم، اینکه یه خورشید بخیر ساده تونست تو رو انقدر خوشحال کنه بهم یاد داد از کوچکترین محبت کردن هم دریغ نکنم. اینکه بعصی روزا با هم فراتر از مهروماه میشیم و حرف میزنیم و تو با وجود اینکه من در جواب ده خط حرفای تو دو سه جمله بیشتر حرف نمیزنم بازم ادامه میدی و با شوق و ذوق حرف میزنی بهم فهموند نیازی نیست برای خوشایند بقیه خودم رو عوض کنم.
ممنونم که اومدی تو کامنت یکی دیگه تو پروفایلم و بهم گفتی مریمی نداشتی و بهم اجازه دادی مریمت باشم.
تولدت مبروک??
خیلی حرفا هست که بلد نیستم بزنمشون...من تو حرف زدن خوب نیستم، فقط بدون کلی علاقه دارم بهت.